کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیست و سه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیست و سه
لغتنامه دهخدا
بیست و سه . [ ت ُ س ِ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد اصلی مرکب . بیست به اضافه ٔ سه . عدد قبل از بیست وچهار و بعد از بیست ودو. ثلاثة و عشرون .
-
واژههای مشابه
-
بیست بیست
لغتنامه دهخدا
بیست بیست . (ق مرکب ) بیستگان . بیست تا بیست تا. به دسته های بیست تائی : دخترکان بیست بیست خفته بهر سوپهلو بنهاده بیست بیست بپهلو.منوچهری .
-
بیست یک
لغتنامه دهخدا
بیست یک . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب )از بیست یکی . یک بیستم . نصف عشر. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
سه بسه
لغتنامه دهخدا
سه بسه . [ س ِ ب ِ س ِ ] (ق مرکب ) ثالث . (آنندراج ). سه تائی . سه تا سه تا. (ناظم الاطباء) : من و دلدار و مطربی سه بسه چارمین چاوشی که بر در بود.اوحدی (از آنندراج ).
-
نومیدوار
لغتنامه دهخدا
نومیدوار. [ ن َ / نُو] (ص مرکب ، ق مرکب ) ناامیدوار. مأیوس : بعد سه روزو سه شب حیران و زاربر دکان بنشسته بد نومیدوار.مولوی .
-
فردالفرد
لغتنامه دهخدا
فردالفرد. [ ف َ دُل ْ ف َ ] (ع اِ مرکب ) این آن است که او را عددی فردبشمارد فرد بار، چون نُه که او را سه ، به سه بار بشمرد و چون پانزده که پنج او را به سه بار بشمرد و سه او را به پنج بار بشمرد. (التفهیم چ همایی ص 35).
-
بسجم
لغتنامه دهخدا
بسجم . [ ](اِخ ) حکمای هند بخش ربع مسکون را بصورت سه در سه نهاده اند... بخش غربی را بسجم خوانند، قوم مصر و بربرراست . (نزهةالقلوب چ 1331 هَ . ق . لیدن ج 3 ص 20).
-
اعداد مجسم
لغتنامه دهخدا
اعداد مجسم . [ اَ دِ م ُ ج َس ْ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عددهای مجسم . این آن عددهاست که بحاصل آیند از عددی چند بار عدد کرده و آنچه گرد آید چند بار عدد سوم کرده ، اگر این سه عدد راست باشند آنچه گرد آیداز ایشان مکعب نام کنند و یکی از این عددها کع...
-
جداء
لغتنامه دهخدا
جداء. [ ج ُ ] (ع اِ) حاصل ضرب عدد در ذات آن ، مانند نه که جداء سه در سه است . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). حاصل ضرب عددی در عددی مانند چهار که حاصل ضرب عدد دو در دواست . (از اقرب الموارد). ابن بری آن را در لغات عرب ذکر میکند و بنظر ...
-
سه گانه
لغتنامه دهخدا
سه گانه . [ س ِ ن َ /ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) کنایه از سه جام و پیاله ٔ شراب خوری . (برهان ). سه پیاله ٔ شراب که ثلاثه ٔ غساله گویند. (فرهنگ رشیدی ). || نغمه ٔ سوم و شعبه ٔحجاز. (غیاث اللغات ) . || سه تن . سه تا : و پس ایشان سه پادشاه از حبشه کردند ...
-
چهاردهه
لغتنامه دهخدا
چهاردهه . [ چ َ / چ ِ دَ هََ / هَِ ] (ص مرکب ) از چهار + دهه ، صفت نسبی (ده + هَ ) منسوب به عدد ده . || چهار مرتبه ده تا. چهل تا. عدد ده راواحد مرتبه ٔ دوم یا مرتبه ٔ دهگان (عشرات ) قرار میدهند و آن را یک دهه مینامند و از آن یکی از سه بخش سه گانه ٔ م...
-
سه یک
لغتنامه دهخدا
سه یک . [ س ِ ی َ / ی ِ ] (عدد کسری ، اِ مرکب ) سه یکه . سه یکی . ثلث . یک بهره از سه بهره ٔ چیزی . (ناظم الاطباء). ثلث . یک سوم : سه یک بود تا چاریک بهر شاه قباد آمد و ده یک آورد راه . فردوسی .سه یک زآن نخستین بدرویش دادپرستندگان را درم بیش داددو دی...
-
موالید
لغتنامه دهخدا
موالید. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مولد به معنی مادر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مولد شود. || ج ِ مولود. (المنجد) (ناظم الاطباء). ج ِ مولود. زادگان . (یادداشت مؤلف ). فرزندان و این ج ِ مولود است . (غیاث ) (آنندراج ) : دانی چه گفته اند بنی عوف ...