کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیرة
لغتنامه دهخدا
بیرة. [ رَ ] (اِخ ) این نام براماکن متعدد خصوصاً بر اقلیمهای آرامی زبان اطلاق میگردد و این واژه ترجمه [ یا معرب « ]بیرثا»ی آرامی است بمعنای قلعه و دژ، و مورخان سریانی نیز بیرة را بجای بیرثا بکار برده اند. (از دائرة المعارف اسلامی ).
-
بیرة
لغتنامه دهخدا
بیرة. [ رَ ] (اِخ ) بنا بگفته ٔ یاقوت نام شهری است نزدیک سمیساط میان حلب و حدود روم و آن قلعه ای است مستحکم که شامل روستای بزرگی است و در زمان یاقوت مجیرالدین ابوسلیمان داودبن الملک الناصر یوسف بن ایوب حاکم آن دیار بوده است و آن را به برادر خود الملک...
-
بیرة
لغتنامه دهخدا
بیرة. [ رَ ] (اِخ ) نام محلی است میان بیت المقدس و نابلس . (از معجم البلدان ).
-
بیرة
لغتنامه دهخدا
بیرة.[ ب َ رَ ] (اِخ ) شهرکی است نزدیک ساحل دریا در اندلس و میان بندر مارسی و مریة بندری دارد و ابن الفقیه (340 هَ . ق .) گوید که بیرة جزیره ای است که شامل دوازده شهر است و بتصرف مسلمین درآمد و اکنون به آن سودان بن یوسف گویند و در اختیار مسلمانان است...
-
واژههای مشابه
-
بیره
لغتنامه دهخدا
بیره . [ رَ / رِ ](اِ) مته و پرماه . (ناظم الاطباء). || لقمه و نواله و آنچه در دهان میخایند. (ناظم الاطباء).
-
بیره
لغتنامه دهخدا
بیره . [ رَه ْ ] (ص مرکب ) (از: بی + ره ) مخفف بیراه . جاده ٔ غیرمسلوک . راه غیرمعمولی . بی راهه . جایی که راه ندارد چنانکه بیابانی . رجوع به بیراه شود : سپاه فریدون چو آگه شدندهمه سوی آن راه بیره شدند. فردوسی .از بیابانهای بیره با سپه بیرون شدی چون ...
-
وادی بیره
لغتنامه دهخدا
وادی بیره . [ ب َ رَ ] (اِخ ) شهری است در اندلس با هوائی دلپذیر در 42 میلی قلعه آقله . (از الحلل السندسیة ج 1 ص 113). و رجوع به الحلل السندسیة شود.
-
جوش بیره
لغتنامه دهخدا
جوش بیره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به جوش بره شود.
-
حصن بیرة
لغتنامه دهخدا
حصن بیرة. [ ح ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 113 و 118).
-
بیره رفتن
لغتنامه دهخدا
بیره رفتن . [ رَه ْ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بی راه رفتن . از راه غیرعادی رفتن . بیراهه رفتن : بفرمود پیران که بیره رویداز ایدر سوی راه کوته روید.فردوسی .
-
بیره شدن
لغتنامه دهخدا
بیره شدن . [ رَه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مخفف بیراه شدن . از بیراهه رفتن . راه گم کردن : نراند براه ایچ و بیره شوداز ایرانیان یکسر آگه شود. دقیقی .|| گمراه شدن . رجوع به بیره شود.
-
بیره جک
لغتنامه دهخدا
بیره جک . [ ] (اِخ ) (از: بیرة عربی + جک ، ادات تصغیر ترکی ) نام شهری است در جزیره واقع در سمت چپ رود فرات و عامه آنرا «بله جک » خوانند و بنا بگفته ٔ «ساخاو» مردم حلب آن را «باراجیک » گویند و معنی این کلمه قلعه ٔ کوچک است و ازهمین منطقه است که رودخان...
-
بیره زن
لغتنامه دهخدا
بیره زن . [ رَ / رِ زَ ] (اِمرکب ) چیزیست مانند تابه ، لیکن از گل سازند و بر آن نان پزند. (برهان ). تابه ٔ گلین که بر آن نان پزند. (از جهانگیری ) (از آنندراج ) (از رشیدی ) : نشسته جوانمرد اطلس فروش ز خاکستر بیره زن درع پوش .نظامی .