کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیدادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیدادی
لغتنامه دهخدا
بیدادی . (حامص مرکب ) حالت بیداد. ظلم . جور. جفا و ستم . (آنندراج ). بیدادگری . (ناظم الاطباء). ستمکاری . عدوان . ستم . اعتداء. (یادداشت مؤلف ) : ازین پس گر آید ز جایی خروش ز بیدادی و غارت و جنگ و جوش . فردوسی .پذیرفت پاکیزه دین بهی نهان گشت بیدادی ...
-
واژههای مشابه
-
باغ بیدادی
لغتنامه دهخدا
باغ بیدادی . (اِخ )نام محلی از رستاق طبرش (تفرش ). (تاریخ قم ص 120).
-
بیدادی کردن
لغتنامه دهخدا
بیدادی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظلم و تعدی کردن . بی انصافی و بی عدالتی نمودن : چو ملک به وی رسید... بکشت و ستم و بیدادی کرد و عجب و کبر و بر اهل علم استخفاف کرد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).زلف پرچینش بسی فتنه و بیدادی کردچون خط آرد کم از آن زلف پر از...
-
جستوجو در متن
-
مظلمة
لغتنامه دهخدا
مظلمة. [ م َ ل َ م َ ] (ع مص ) بیدادی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بیداد کردن . ج ، مظالم . (آنندراج ).
-
استضامه
لغتنامه دهخدا
استضامه . [ اِ ت ِ م َ ] (ع مص )کم کردن حق کسی را. || بیداد کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ستم کردن . بیدادی . ظلم . ستم . جور.
-
ضیم
لغتنامه دهخدا
ضیم . [ ض َ ] (ع مص ) کم کردن حق کسی را. (منتهی الارب ). نقصان کردن حق . (منتخب اللغات ) (تاج المصادر). ستم کردن . (منتخب اللغات ). بیدادی کردن . بیدادی . جور کردن . (تاج المصادر). ضیم الرجل (مجهولاً)؛ ستم کرده شد. کذا ضُیِم َ الرجل و ضوم الرجل . (من...
-
دش شرمی
لغتنامه دهخدا
دش شرمی . [ دُ ش َ ] (حامص مرکب ) بی حیائی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : هنر و مردانگی به ستمگری و دش شرمی و دروغ و بیدادی به خویش بستن نتوان . (کارنامه ٔ اردشیر ترجمه ٔ صادق هدایت ص 9).
-
دین بهی
لغتنامه دهخدا
دین بهی . [ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) آئین زردشتی . دین به . بهدینی : نگیرد ازو راه و دین بهی مر این دین به را نباشد رهی . دقیقی .بیاموز آیین دین بهی که بی دین نه خوبست شاهنشهی . دقیقی .پذیرفت پاکیزه دین بهی نهان گشت بیدادی و بیرهی . دقیقی .رجوع به بهدینی و ز...
-
دوغ آبادی
لغتنامه دهخدا
دوغ آبادی . (اِخ ) امام ضیاءالدین دوغ آبادی . از شعرا و رباعی سرایان سمرقند بود. رباعی زیر از اوست : دیدم دل خسته را جدا از شادی وندر غم تو به دست هر بیدادی گفتم که کجا فتاده ای ای مسکین گفتا که خوشستم تو کجا افتادی .(از لباب الالباب ج 1 ص 190).
-
ضیزی
لغتنامه دهخدا
ضیزی . [ زا ] (ع ص ) قسمةٌ ضیزی ؛ قسمت ناراست (لغةً فی الهمزة، ای ضئزی ). (منتهی الارب ). قسمةٌ جائره ، قال اﷲ تعالی : قسمةٌ ضیزی (قرآن 22/53)؛ ای جائرة. بهره ٔ کم کرده . بهره ٔ ناراست . قسمت ناقصه . بهره ٔ به ستم . قسمت غیرعادله . بخش بیدادی .
-
قسوط
لغتنامه دهخدا
قسوط. [ ق ُ ] (ع مص ) بیداد کردن . (ترجمان ترتیب عادل ).جور و بیدادی کردن و از حق بازگردیدن . || پریشان و پراکنده نمودن چیزی را. (منتهی الارب ). قَسْط. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَسْط شود. || خشک شدن و راست شدن استخوان ستور. (از اقرب الم...
-
ام جندب
لغتنامه دهخدا
ام جندب . [ اُم ْ م ِ ج ُ دَ ] (ع اِ مرکب ) بیدادی . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). جور و ظلم . (از المرصع). ستم . (منتهی الارب ): وقعوا فی ام جندب ؛ ستم کرده شدند. (از المرصع) (از منتهی الارب ). || داهیة. (المرصع). بلا. (منتهی الارب ). || غدر. (منتهی ال...
-
بیداد گشتن
لغتنامه دهخدا
بیداد گشتن . [ گ َ ت َ ] (حامص مرکب ) ستمگر شدن . ظالم گشتن : چنان دادگر شاه بیداد گشت به بیدادی کهتران شاد گشت . فردوسی .به اول دادگر بود و به آخر بیداد گشت . (نوروزنامه ). || ظلم و ستم شدن : همه رنج و تیمار من باد گشت همان دین زردشت بیداد گشت .فردو...