کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بگماز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بگماز
لغتنامه دهخدا
بگماز. [ ب ِ /ب َ ] (ترکی ، اِ) بمعنی شراب باشد. (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نبیذ بود. (لغت فرس اسدی ). شراب . (رشیدی ) (اوبهی ). باده . می : ازین پس همه نوبت ماست رزم ترا جای تختست و بگماز و بزم . فردوسی .دو هفته بر آن گونه بو...
-
واژههای مشابه
-
بگماز کردن
لغتنامه دهخدا
بگماز کردن . [ ب ِ / ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب )مجلس شراب داشتن . (از برهان ). مجلس شراب داشتن و مهمانی نمودن . (ناظم الاطباء). بزم شراب داشتن . (از رشیدی ). کنایه از مجلس شراب داشتن . (جهانگیری ) (انجمن آرا). ضیافت دادن . مهمانی کردن . می گساردن : یکی ب...
-
جستوجو در متن
-
بکماز کردن
لغتنامه دهخدا
بکماز کردن . [ ب ِ ما ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجلس شراب داشتن . (برهان ). می گساردن . و رجوع به بگماز کردن شود.
-
نشست گرفتن
لغتنامه دهخدا
نشست گرفتن . [ ن ِ ش َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نشستن . جای گرفتن . قرار گرفتن : نخستین گرفتند بر خوان نشست پس آنگه به بگماز بردند دست .اسدی .
-
بکماز
لغتنامه دهخدا
بکماز. [ ب ِ / ب َ ] (اِ) نبید باشد. (صحاح الفرس ). شراب را گویند. (سروری ) (معیار جمالی ). نبیذ و شراب . (شرفنامه ٔ منیری ). نبیذ. (حاشیه ٔ فرهنگ خطی اسدی نخجوانی ). می . خمر. مدام . مُل . باده . و رجوع به بگماز شود. || مهمانی مطلقاً. (برهان ). مهما...
-
کلوخ اندازان
لغتنامه دهخدا
کلوخ اندازان . [ ک ُ اَ ] (اِ مرکب ) کلوخ انداز. سیر و گشت و عیش و عشرت و شرابخواری که پیش از ایام پرهیز و اواخر ماه شعبان کنند. (ناظم الاطباء). میگساری روز آخر شعبان . جشن روز پیش از رمضان . بگماز یا سوری در سلخ شعبان . برغندان . سنگ انداز. (یادداشت...
-
نوازان
لغتنامه دهخدا
نوازان . [ ن َ ] (نف ، ق ) نوازش کنان . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دلجوئی کنان . (ناظم الاطباء). در حال نواخت و نوازش کردن . || ساززنان . آوازخوانان . سرودگویان . (ناظم الاطباء). در حال نواختن ساز و آلات طرب : نوازان نوازنده در چنگ چنگ ز...
-
انجیده
لغتنامه دهخدا
انجیده . [ اَ دَ/ دِ ] (ن مف ) ریزریز کرده شده . (برهان قاطع). خرد کرده شده . ریزریز شده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). ریزه ریزه شده . (فرهنگ فارسی معین ) : کاسه ٔ سر بازرگان بگماز شراب است گوشت تن مجتازان انجیده کباب است . منوچهری . || زخمی ...
-
پرواز کردن
لغتنامه دهخدا
پرواز کردن . [ پ َرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پریدن . طیران : بهوا درنگر که لشکر برف چون کنند اندرو همی پروازراست همچون کبوتران سفیدراه گم کردگان ز هیبت باز. آغاجی .برآمد ابر پیریت از بناگوش مکن پرواز گرد رود و بگماز. کسائی .صواب آن است که در اوج هوا پروا...
-
نفاغ
لغتنامه دهخدا
نفاغ . [ ن ِ ] (اِ) قحف . (لغت فرس اسدی ). قدحی که از آن شراب خورند. (فرهنگ خطی ) (سروری ). قدح بزرگی باشد که با آن شراب خورند. (جهانگیری ) (از برهان قاطع). قدح بزرگ . (غیاث اللغات ). قدحی بلند که باآن شراب خورند. (انجمن آرا). قدح بزرگی که بدان شراب ...
-
کوتاه کردن
لغتنامه دهخدا
کوتاه کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کم کردن طول یا ارتفاع چیزی . (فرهنگ فارسی معین ). قصر. تقصیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فرستاده گفت این ندارم به رنج که کوتاه کردی مرا راه گنج . فردوسی . || کاستن . || قطع کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : بپیچید سهر...
-
نوازنده
لغتنامه دهخدا
نوازنده . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (نف ) که نوازد. (یادداشت مؤلف ). که نوازش می کند. (ناظم الاطباء). آنکه نوازش و مهربانی می کند. (فرهنگ فارسی معین ). که به زیردستان شفقت و عطوفت و مهربانی کند : نوازنده ٔ مردم خویش باش نگهبان کوشنده درویش باش . فردوسی .پن...
-
نزهت
لغتنامه دهخدا
نزهت . [ ن ُ هََ ] (ع اِمص ) نُزْهة. خوشحالی . (غیاث اللغات از خیابان ) (ناظم الاطباء).سُرور. (ناظم الاطباء). دوری از ناخوشی و غمگینی . (یادداشت مؤلف ). خوشی . خرمی . تفرج . رامش : هر روز یکی دولت و هر روز یکی عزهر روز یکی نزهت و هر روز یکی بار. فرخ...