بکماز. [ ب ِ / ب َ ] (اِ) نبید باشد. (صحاح الفرس ). شراب را گویند. (سروری ) (معیار جمالی ). نبیذ و شراب . (شرفنامه ٔ منیری ). نبیذ. (حاشیه ٔ فرهنگ خطی اسدی نخجوانی ). می . خمر. مدام . مُل . باده . و رجوع به بگماز شود. || مهمانی مطلقاً. (برهان ). مهمانی . (شرفنامه ٔ منیری ). || غم و اندوه . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). || پیاله ٔ شراب . (برهان ). و رجوع به بگماز شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.