کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بکه
لغتنامه دهخدا
بکه . [ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان طهران ، در ده هزارگزی جنوب باختر علیشاه عوض . سکنه ٔ آن 287 تن . آب آن از قنات و رودخانه ٔ کرج و محصول آن غلات ، صیفی ، چغندرقند و انگور. شغل اهالی زراعت است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
واژههای مشابه
-
بکة
لغتنامه دهخدا
بکة. [ ب َک ْ ک َ ] (اِخ )مکه ٔ معظمه ، یا آنچه مابین دو کوه مکه است ، یا موضعبیت ، یا طوافگاه آن بدان جهت که ازدحام مردم در آن میشود یا گردن جباران را می شکند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یکی از نامهای مکه ٔ مکرمه است نظربه روایت ، این...
-
بکة
لغتنامه دهخدا
بکة. [ ب َک ْ ک َ ] (ع مص ) دریدن و پاره پاره کردن و ریزه ریزه نمودن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مزاحمت کردن و رنجاندن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نرمی کردن و رحم نمودن با کسی ، از اضداد است . (من...
-
جستوجو در متن
-
ژان دسالیسبوری
لغتنامه دهخدا
ژان دسالیسبوری . [ دُ ] (اِخ ) نام فیلسوف اسکولاستیک انگلیسی ، بطریق شارتر و دوست سن توماس بکه (1110 - 1180 م .).
-
دین فروزنده
لغتنامه دهخدا
دین فروزنده . [ ف ُ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) دین فروز : مهان را بمه دارد و که را بکه بود دین فروزنده و روزبه .فردوسی .
-
خنجر زرفشان
لغتنامه دهخدا
خنجر زرفشان .[ خ َ ج َ رِ زَ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه ازسرزدن آفتاب باشد. خنجر زر. || کنایه از عمود صبح . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). خنجر زر : امروز بکه عمود زد صبح پس خنجر زرفشان برآورد.خاقانی .
-
دادده
لغتنامه دهخدا
دادده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) داددهنده . عادل . عدل . عدالت ورزنده : سخنگوی و روشن دل و دادده کهان را بکه دارد و مه بمه .فردوسی .همه دادده باش و پروردگارخنک مرد بخشنده ٔ بردبار. فردوسی .بدینار کم ناز و بخشنده باش همان دادده باش و فرخنده باش . فردوسی ....
-
روزبه
لغتنامه دهخدا
روزبه . [ ب ِ ] (ص مرکب ) بختیار. (ناظم الاطباء). خوشروز و خوشبخت . (فرهنگ شاهنامه ). بهروز. (آنندراج ). سعید. نیکبخت : توهم پای در مرز ایران منه چو خواهی که مه باشی و روزبه . فردوسی .می لعل پیش آور ای روزبه که شد سال گوینده بر شصت و سه . فردوسی .مها...
-
باخبر
لغتنامه دهخدا
باخبر. [ خ َ ب َ ] (ص مرکب ) آگاه . مطلع. واقف . مستحضر. خبردار. (آنندراج ). ملتفت . هوشیار. (ناظم الاطباء) : نجات آخرت را چاره گر باش درین منزل ز رفتن باخبر باش . نظامی .جمله گفتند ای حکیم با خبرالحذر دع لیس یُغنی عن قدر. مولوی .اولیا اطفال حقند ای ...
-
رادمرد
لغتنامه دهخدا
رادمرد. [ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از «راد»، بمعنی بخشنده و کریم وشجاع و دلیر و خردمند، و «مرد». جوانمرد. آزادمرد. کریم الطبع. (آنندراج ). رجوع به راد شود : ولکن رادمردان جهاندارچو گل باشند کوته زندگانی . دقیقی .چو نامه سوی رادمردان رسیدکه آمد ...
-
مکه
لغتنامه دهخدا
مکه . [ م َک ْ ک َ ] (اِخ ) ام القری . بکه . شهر مقدس اسلامی در کشور عربستان سعودی در منطقه ٔ حجاز که مسجدالحرام و خانه ٔ کعبه شرفها اﷲ در آنجاست . در 80 کیلومتری شرق جده و در دره ٔ تنگی که محاط به کوههای بلندی است واقع شده است . ارتفاع آن از سطح دری...
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِ) پیاله ٔ آبخوری . (برهان ). پیاله از سیم و آبگینه و جز آن . (منتهی الارب ). پیاله ٔ شرابخوری . کاسه ای که ته آن دوره نداشته باشد. (ناظم الاطباء). ظرفی است که از برای نوشیدن از آن ترتیب یافته و مردمان قدیم شاخ را برای شرب استعمال مینمودند لک...
-
خطبه
لغتنامه دهخدا
خطبه .[ خ ُ ب َ ] (ع اِ) کلام که در ستایش خدا و نعت نبی و موعظه ٔ خلق باشد. (از ناظم الاطباء). کلام خطیب که در ستایش خدا و موعظت باشد. (از آنندراج ). در کشاف و اصطلاحات فنون خطبه چنین تعریف شده است : خطبه ، عبارتست از گفتاری که مشتمل بسم اﷲ الرحمن ال...