کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بکثرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بکثرت
لغتنامه دهخدا
بکثرت . [ ب ِ ک َ رَ ] (ق مرکب ) بطور فراوانی و بسیاری . (ناظم الاطباء). و رجوع به کثرت شود.
-
جستوجو در متن
-
ابواذلغ
لغتنامه دهخدا
ابواذلغ. [ اَ اَ ل َ ] (اِخ ) قومی از بنی عامر که بکثرت نکاح مشهورند.
-
سباع
لغتنامه دهخدا
سباع . [ س ِ ] (ع مص ) فخر کردن بکثرت جماع . (معجم متن اللغة). فخر نمودن بکثرت جماع . (منتهی الارب ). || فحش گفتن و بدیگر دشنام دادن . (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ). || (اِ) جماع . (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ).
-
ساراواتی
لغتنامه دهخدا
ساراواتی . (اِخ ) نام چندین رودخانه است در هند که مهم ترین آنها در پنجاب جریان دارد، و از ارتفاعات سیوالیک سرچشمه میگیرد، و طول مجرای آن 200 هزار گز است . نام آن بکثرت در ریگ ودا آمده است .
-
ابن عقده
لغتنامه دهخدا
ابن عقده . [ اِ ن ُ ع ُ دَ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن سعید همدانی . محدث زیدی . او بکثرت تصنیف و بسیاری ِ احادیث محفوظه معروف است . گویند کتابخانه ٔ او سیصد اشتروار برمی آمد. وفات او به سال 333 هَ .ق . در کوفه بوده است .
-
زان چوب قرمز
لغتنامه دهخدا
زان چوب قرمز. [ ن ِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از زان است که نام آن (در گیاه شناسی ) فاگوس ویرجینیا است و در آمریکا بکثرت یافت میشود. (از دائرة المعارف بستانی ).
-
پاو
لغتنامه دهخدا
پاو. (اِ) حسین خلف گوید: شستن و پاکیزه کردن باشد. (برهان ). و رشیدی آورده است : شستن و پاک کردن . و از این مأخوذ است پازهر که در اصل پاوزهر بوده یعنی شوینده و پاک کننده ٔ زهر بکثرت استعمال واورا حذف کردند چنانکه ناخدا در اصل ناوخدا بوده ، یعنی صاحب ...
-
فراخ سال
لغتنامه دهخدا
فراخ سال . [ ف َ ] (اِ مرکب ) سالی که در آن غلات و اجناس بکثرت پیدا شود. (آنندراج ). مقابل تنگ سال . (یادداشت بخط مؤلف ) : چون جو راست برآید وهموار، دلیل کند که آن سال فراخ سال بود و چون پیچیده و ناهموار برآید تنگسال بود. (نوروزنامه ٔ خیام ).
-
جمند
لغتنامه دهخدا
جمند. [ ج َ م َ ] (ص ) مردم کاهل و باطل و بی کار و مهمل را گویند، این لفظ را بر اسب گمراه و کاهل بیشتر اطلاق کنند و در اصل جایمند بوده بکثرت استعمال الف و یا افتاده جمند شده . (برهان ). چمند. چمن .(حاشیه ٔ برهان چ معین از تعلیقات نوروزنامه 117).
-
سکرت
لغتنامه دهخدا
سکرت . [ س َ رَ ] (ع اِمص ) مستی : از سر نخوت و سکرت غرور بکثرت اتباع و اشیاع خویش از شهر بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به سکرة شود. || غرور. خودخواهی . تکبر : ممکن است سکرت سلطنت ... او را بر این باعث باشد. (کلیله و دمنه ). امیر ابوالحرث از ...
-
ارقاء
لغتنامه دهخدا
ارقاء. [ اَ رِق ْ قا ] (ع ص ، اِ) ج ِ رقیق . بندگان . مملوکان : نخاس ... کنیزکی را بر دیگری مزیّت میدهد و چون از وی وجه رجحان و مزیّت این بر آن میطلبیم آنچ بکثرت دربت و طول ممارست از مزاولت بیع و شراء دواب ّ و ارقّاء بذوق یافته است در عبارت نمیتواند ...
-
النز
لغتنامه دهخدا
النز. [ ] (اِخ ) کوهی است در شمال قزوین که بکوههای دیگر این دیار پیوسته است . مستوفی در نزهةالقلوب آرد:کوه النز، عوام گویند که اصل نامش اعلی نز است و بکثرت استعمال النز شد و این سخن بی بنیاد است و النز اسم علم او است . و رجوع بهمین کتاب چ لیدن ص 192 ...
-
صمحمح
لغتنامه دهخدا
صمحمح . [ ص َ م َ م َ ] (ع ص ) مرد سخت و درشت و توانا [ ی ] گرداندام کوتاه بالا. (از منتهی الارب ). سخت دراز. (مهذب الاسماء). || مرد رفته موی پیش سر. || مرد سترده موی سر. || سر موی رفته و سخت و درشت . (منتهی الارب ). اصلع. غلیظ. شدید. (نشوءاللغة ص 11...
-
تل اعفر
لغتنامه دهخدا
تل اعفر. [ ت َل ْ ل ُ اَ ف َ رَ ] (اِخ ) عامه ٔ مردم آنرا چنین گویند اما خواص تل یعفر گویند اصل آن التل الاعفر بوده است بخاطر رنگ آن سپس بکثرت استعمال و آسانی تلفظ، تل اعفر شده است . قلعه و ربضی است بین سنجار و موصل و در وسط وادیی و در آن نهری جاری ا...