کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بِجُم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بجم
لغتنامه دهخدا
بجم . [ ب َ ] (ع مص ) خاموش ماندن از عجز بیان یا از ترس و بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بجوم . تبجیم . || درنگ نمودن . || منقبض گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بجم
لغتنامه دهخدا
بجم . [ ب َ ج َ ] (اِ) در فرهنگ شعوری (ج 1 ورق 177)این کلمه با این ضبط آمده است بمعنی انتظام حال و کار و شعری از شاکر بخاری بشاهد نقل شده اما کلمه «ب + چم » است و چم معنی رونق دارد و بچم یعنی بارونق .
-
بجم
لغتنامه دهخدا
بجم . [ ب ُ ] (ع اِ) ثمرةالطرفاء. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ثمره ٔ درخت گز است که نام دیگرش گز مازک است و لفظ مذکور معرب از زبان قبطی مصر است . (فرهنگ نظام ). ثمر اثل . گز مازک است که میوه ٔ درخت گز باشد. (انجمن آرای ناصری ). گز نازک (؟) که ثمر درخت گز ب...
-
واژههای همآوا
-
بجم
لغتنامه دهخدا
بجم . [ ب َ ] (ع مص ) خاموش ماندن از عجز بیان یا از ترس و بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بجوم . تبجیم . || درنگ نمودن . || منقبض گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بجم
لغتنامه دهخدا
بجم . [ ب َ ج َ ] (اِ) در فرهنگ شعوری (ج 1 ورق 177)این کلمه با این ضبط آمده است بمعنی انتظام حال و کار و شعری از شاکر بخاری بشاهد نقل شده اما کلمه «ب + چم » است و چم معنی رونق دارد و بچم یعنی بارونق .
-
بجم
لغتنامه دهخدا
بجم . [ ب ُ ] (ع اِ) ثمرةالطرفاء. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ثمره ٔ درخت گز است که نام دیگرش گز مازک است و لفظ مذکور معرب از زبان قبطی مصر است . (فرهنگ نظام ). ثمر اثل . گز مازک است که میوه ٔ درخت گز باشد. (انجمن آرای ناصری ). گز نازک (؟) که ثمر درخت گز ب...
-
جستوجو در متن
-
بجوم
لغتنامه دهخدا
بجوم . [ ب ُ ] (ع مص ) بجم . (ناظم الاطباء).تبجیم . خاموش ماندن از عجز بیان یا از ترس و بیم . || درنگ کردن . (ناظم الاطباء). || منقبض گردیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به بجم شود.
-
سایگاه
لغتنامه دهخدا
سایگاه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) محل سایه . جائی که سایه افتاده باشد. مخفف سایه گاه : بجم گفت کای خسته ٔ رنج راه در این سایگاه از چه کردی پناه . اسدی .فروماند خسرو در آن سایگاه چو سایه شده روز بر وی تباه . نظامی .رجوع به سایه شود.
-
بیدگیا
لغتنامه دهخدا
بیدگیا. (اِ مرکب ) بیدگیاه . نوعی از حرشف است که کنگر باشد سرد و خشک است در اول ، جراحتهای تازه را نافع باشد. (برهان ) (هفت قلزم ). نوعی از حرشف است که خارهای آنرا زده بپزند و بخورند. (انجمن آرا). مرغ . چمن . فریز. فرزد. بجم . پریز. ثئیل . (یادداشت م...
-
سایه گه
لغتنامه دهخدا
سایه گه . [ ی َ گ َه ْ ](اِ مرکب ) سایه گاه . جائی که سایه باشد : بجم گفت کای خسته از رنج راه بدین سایه گه از چه کردی پناه . فردوسی .بخفت اندر آن سایه گه شهریارنهاده سرش مهربان بر کنار. فردوسی . || پناه . حمایت . کنف : هر که در سایه گه دولت او گام نه...
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج َ ] (اِخ ) نام سلیمان و جمشید هم هست ، لیکن در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود مراد سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر. (برهان ). پس از حمله ٔ عرب و استقر...
-
غبیرا
لغتنامه دهخدا
غبیرا. [ غ ُ ب َ] (ع اِ) مخفف غبیراء در تداول فارسی زبانان . نام میوه ای که آن را سنجد گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).سنجد. (السامی فی الاسامی ). سنجد کلاغی . (مقدمةالادب زمخشری ). سنجد آردک . (دهار نقل از نسخه ٔ خطی ). سنجد گرگانی . جیلان . پستانک...
-
آوار
لغتنامه دهخدا
آوار. (ص ) از خانمان و یا وطن و جز آن دورافتاده . دربدر : لجاج ومشغله ماغاز تا سخن گویم که ما ز مشغله ٔ تو ز خانه آواریم . ناصرخسرو.بمن سپرد و ز من بستدند فرعونان شدم بعجز و ضرورت ز خانمان آوار. مسعودسعد.تو بادی و من خاک تو تو آب و من خاشاک توبا خوی ...