کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَنُونَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بنون
لغتنامه دهخدا
بنون . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ ابن : هرکه زیباتر بود رشکش فزون زان که رشک از ناز خیزد یا بنون . مولوی .رجوع به ابن شود.
-
واژههای همآوا
-
بنون
لغتنامه دهخدا
بنون . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ ابن : هرکه زیباتر بود رشکش فزون زان که رشک از ناز خیزد یا بنون . مولوی .رجوع به ابن شود.
-
جستوجو در متن
-
اردوال
لغتنامه دهخدا
اردوال . [ اَ دُ ] (اِخ ) شهرکی است بین واسط و جبل و بلاد خوزستان و در آن مزارع بسیار و خیرات است و آنرا اردوان بنون هم آورده اند. (معجم البلدان ).
-
تبنان
لغتنامه دهخدا
تبنان . [ ت ُ ] (اِ) تنبان وپای جامه و شلوار دراز. (ناظم الاطباء). بمعنی تبان است که باء بنون مقدم شده و این جایز است . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 307 ب ).
-
پنک
لغتنامه دهخدا
پنک . [ پ َ ن ِ ] (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند آلوچه را گویند و آن میوه ای است معروف . (برهان قاطع). صاحب برهان گوید: بمعنی آلوچه است و چنان نیست و آن منک است بنون بمعنی آلوی کوهی . (آنندراج ). و گفته ٔ آنندراج نیز غلط است و کلمه نلک است .
-
تارو
لغتنامه دهخدا
تارو. (اِ) کنه باشد که بر گاو و دیگر حیوانات چسبد. (جهانگیری ). کنه باشد و آن جانوری است که بر شتر و گاو و گوسفند و امثال آن چسبد و خون ایشان را بمکد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). در جهانگیری به معنی کنه که به عربی «قراد» گویند و آن جانوری است که...
-
سپنجاب
لغتنامه دهخدا
سپنجاب . [ س ِ پ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که کاموس کشانی که رستم او را کشت ضابط آن ولایت بود. بحذف حرف ثانی هم بنظر آمده . (برهان ). نام ولایتی است از ترکستان که کاموس کشانی حاکم آنجا بود و آن را اسپنجاب نیز گویند همانا سپیچاب باشد نه بنون و گویند د...
-
دبلون
لغتنامه دهخدا
دبلون . [ دَ ب َ ] (ع اِ) صنفی از ذهب . نوعی پول طلا. مسکوکی زرین . از اهل عراق شنیده شده است که کلمه را بنون تلفظ کنند اما اهل مصر با لام اما به سکون باء ملفوظ دارند و آن مسکوک در اصل ضرب مردم اسپانی بود و دُبلُن میگفتند و در سوریه نیز شهرتی داشت ار...
-
الف قامت
لغتنامه دهخدا
الف قامت . [ اَ ل ِ م َ ] (ص مرکب ) آنکه قامتی راست دارد. هرچیز افراخته و راست مانند الف . (ناظم الاطباء) : خمیده پشت الف قامتان مژگانش ز بار غمزه که در چشم فتنه بار شکست . طالب آملی (از بهار عجم ).کرشمه سنج نگاه ستیزه جویانم سوادخوان الف قامتان مژگا...
-
چنگرگهاچه
لغتنامه دهخدا
چنگرگهاچه . [ چ َ گ َ گ َ چ َ ] (اِخ ) نام یکی از علمای برهمن . (ناظم الاطباء). از اکابر حکمای هندوستان بوده و در 5027 سال پس از هبوط آدم ابوالبشر ظهور نموده و در آن روزگار گشتاسب شاه ایران بوده است .وی برای تحقیق حال زردشت به ایران آمده و بعقیده ٔ پ...
-
آزرنگ
لغتنامه دهخدا
آزرنگ . [ رَ] (اِ) بفتح رابع بر وزن بادرنگ بمعنی غم سخت و محنت صعب و رنج و هلاکت باشد، و با الف ممدوده و با زاء معجمه ، آن خیار که سبز بود، کذا فی الادات . (مؤید الفضلاء). با زاء معجمه و راء مهمله بوزن بادرنگ خیار سبز بود، کذا فی المؤید. (سروری ). ...
-
حجر منفی
لغتنامه دهخدا
حجر منفی . [ ح َ ج َرِ م ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) حکیم مؤمن گوید: بنون بعد از میم و قبل از فا، سنگی است که از نواحی مصر آرند شبیه بسنگ ریزه و ابلق از الوان مختلفه ، طلای سائیده ٔ او با آب باعث بی حسی عضو میگردد -انتهی . داود ضریر انطاکی در تذک...
-
جریال
لغتنامه دهخدا
جریال . [ ج ِرْ ] (ع اِ) رنگ سرخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || گونه ای زر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرخی زر. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || می . (منته...