کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَلَغَتِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بلغت الحلقوم
لغتنامه دهخدا
بلغت الحلقوم . [ ب َ ل َ غ َ تِل ْ ح ُ ] (ع جمله ٔ فعلی )رسید به حلقوم . کنایه از پر خوردن و بسیار خوردن .- تا بلغت الحلقوم خوردن ؛ و آن مأخوذ از آیه ای از قرآن کریم است : و تجعلون رزقکم أنکم تکذبون فلو لا اذا بلغت الحلقوم و أنتم حینئذ تنظرون . (...
-
واژههای همآوا
-
بلغة
لغتنامه دهخدا
بلغة. [ ب َ غ َ ] (ع اِ) نهایت حماقت ، و گویند آن بدین معنی است که شخص احمق با حماقت خود بدانچه میخواهد دست یابد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). بَلغ. و رجوع به بلغ شود. || مخفف بلاغت . (غیاث ) (آنندراج ).
-
بلغة
لغتنامه دهخدا
بلغة. [ ب َ ل َ غ َ ] (ع اِ) ج ِ بالغ. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به بالغ شود.
-
بلغة
لغتنامه دهخدا
بلغة. [ ب َ ل َ غ َ ] (ع فعل ) رمزی در کتابت بلغةالمقابلة را. علامتی که در مقابله ٔ کتاب بر کناره ٔ ورق نویسند تا معلوم شود که مقابله ٔ صحت کتاب تا آنجا رسید. ظاهراً بلغة صیغه ٔ ماضی مؤنث است که تای آن را در مقام علامت بجهت اختصار دراز ننویسند. (غیا...
-
بلغة
لغتنامه دهخدا
بلغة. [ ب ِ غ َ ] (ع ص ) تأنیث بِلغ. حمقاء بلغة؛ مؤنث أحمق بِلغ. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). رجوع به بَلغ یا بِلَغ شود.
-
بلغة
لغتنامه دهخدا
بلغة. [ ب ُ غ َ ] (ع اِ) قوت روز، و آنچه بدان روز گذرانند. (منتهی الارب ). آنچه از روزی بدان اکتفا شود و باقی نماند. (از اقرب الموارد). آن قدر که بدان روزگار بگذرانند. (دهار). آنچه کفایت کند در معاش . (آنندراج ). قوت روزگذار. خورش یک روزه . (فرهنگ فا...
-
بلقط
لغتنامه دهخدا
بلقط. [ ب ُ ق ُ ] (ع ص ) کوتاه . (منتهی الارب ). بُلقوط. و رجوع به بلقوط شود.
-
بلقة
لغتنامه دهخدا
بلقة. [ ب ُ ق َ ] (ع اِ) پیسگی . (منتهی الارب ). سیاهی و سپیدی .(از اقرب الموارد). بَلَق . و رجوع به بلق شود. || (ص ) مختلف اللون و رنگارنگ . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اچمود
لغتنامه دهخدا
اچمود. [ اَ ] (اِ) اجمود. بلغت هندی کرفس است .
-
ررا
لغتنامه دهخدا
ررا. [ رَ ] (اِ) بلغت زند، گوش و اذن . (ناظم الاطباء). بلغت زند وپازند گوش را گویند و بعربی اذن خوانند. (برهان ).
-
اسطافالس
لغتنامه دهخدا
اسطافالس . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی جزر است و بلغت رومی اسطفلین و بلغت شام اسطون نامند. (تحفه ٔحکیم مؤمن ). گزر. زردک . رجوع به اسطافولینس شود.
-
صوطل
لغتنامه دهخدا
صوطل . [ ص َطَ ] (اِ) شلغم بری است بلغت مغرب . (منتهی الارب ).
-
طنباط
لغتنامه دهخدا
طنباط. [ ] (اِ) بلغت سودان ترنجبین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).