کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَرْداً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بردا
لغتنامه دهخدا
بردا. [ ب َ رَ ] (اِخ ) (نهر....) رودی که بر دمشق گذرد. (نخبةالدهر دمشقی ).
-
بردا
لغتنامه دهخدا
بردا. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) تب از سردی . (منتهی الارب ).
-
وادی بردا
لغتنامه دهخدا
وادی بردا. [ ] (اِخ ) ناحیه ای است نزدیک دمشق . (نخبة الدهر دمشقی ص 199).
-
واژههای همآوا
-
بردا
لغتنامه دهخدا
بردا. [ ب َ رَ ] (اِخ ) (نهر....) رودی که بر دمشق گذرد. (نخبةالدهر دمشقی ).
-
بردا
لغتنامه دهخدا
بردا. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) تب از سردی . (منتهی الارب ).
-
بردع
لغتنامه دهخدا
بردع . [ ب َ دَ ] (اِخ ) شهری است بزرگ (در قفقاز) بانعمت بسیار و قصبه ای در آن است و مستقر پادشاه این ناحیت است و او را سوادی است خرم و کشت و برز و میوه های بسیار و انبوه و از این شهر ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط و کرویا. (حدود ا...
-
جستوجو در متن
-
مزد
لغتنامه دهخدا
مزد.[ م َ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : مارأینا مزداً فی هذا العام ؛ أی برداً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نوعی از گائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
غساق
لغتنامه دهخدا
غساق . [ غ َ / غ َس ْ سا ] (ع اِ) سرد و گنده هرچه باشد. (منتهی الارب ).و منه قوله تعالی : «لایذوقون فیها برداً ولاشراباً الا حمیماً و غساقاً». (قرآن 24/78و 25). چیز سرد و گنده چون زرداب و ریم جراحت و جز آن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). البارد. و المنت...
-
نزهتگاه
لغتنامه دهخدا
نزهتگاه . [ ن ُ هََ ] (اِ مرکب ) تفرج گاه . جای عیش وشادی . (ناظم الاطباء). نزهت جای . متنزه . گردشگاه . نزهت کده . نزهت سرا. نزهت ستان : در فراخی نعمت ودرستی هوا و آب و غریب دوستی و درویش داری اهل همدان و نزهتگاه های بی شمار. (مجمل التواریخ ). آبها ...
-
جریب
لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج َ ] (اِخ ) نام رودی است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام وادی بزرگی است که به بطن الرمه از سرزمین نجد سرازیر میشود. اصمعی در جایی که از نجد الرمه توصیف میکند میگوید فضایی است که در آن وادیهای فراوانی است و عرب بیت زیر را از لسان الر...
-
لعوق الصنوبر
لغتنامه دهخدا
لعوق الصنوبر. [ ل َ قُص ْ ص َ ن َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) ینفع من شدة النفث و السعال و القی و الاورام و الخوانیق و البلغم اللزج و یقوی المعدة (و صنعته ) صمغ عربی کثیرالوز صنوبر بزر کتان مقلو أجزاء سواء تمر کربعها. رب سوس کسدسها یعجن بدهن اللوز و العسل ان...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ُ ق َطْ طَ] (ع ص ) بریده شده . || چیزی که زواید را از اطرافش بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزد علمای فن بدیع عبارت است از اینکه سخنی که ایراد کنند حروف هر یک از کلمات آن از یکدیگر جدا باشد در نوش...
-
ارسح
لغتنامه دهخدا
ارسح . [ اَ س َ ] (ع ص ) لاغرسرین . (مهذب الاسماء) (منتهی الأرب ). آنک گوشت اندک دارد بر سرون و ران . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آن که سرون و ران او اندک گوشت باشد. || (اِ) گرگ (بعلت لاغری سرین وی ). || ازل . ذئب یتولدبین الذئب و الضبع. || (ن تف...