کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوسیله مایع اشباع شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خیس خوردن
لغتنامه دهخدا
خیس خوردن . [خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مایع بخود کشیدن . مخلوط شدن با مایع بر اثر آنکه در آن مایع گذارده شود.
-
لک شدن
لغتنامه دهخدا
لک شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لک شدن جامه ؛ رنگ نقطه ای از آن بگردیدن . بر اثر آلودگی به چیزی یا براثر ریزش شیئی مایع نقطه ٔ مخالف رنگ اصلی بر آن پیدا شدن . قطره ٔ مایع رنگین یا روغن بر آن افتادن و رنگ محل افتاده را تغییر دادن .
-
بخار شدن
لغتنامه دهخدا
بخار شدن . [ ب ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تبدیل شدن آب یا هر مایع دیگری بر اثر حرارت و عوامل دیگر به گاز و دمه .
-
زنجاب
لغتنامه دهخدا
زنجاب . [ ] (ص مرکب ) (اصطلاح بنایان ) اشباع شده ٔ به آب . آجری زنجاب : زنجاب شدن آجر؛ آب بسیار خوردن آجر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تسایل
لغتنامه دهخدا
تسایل . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) روان شدن مایع. (زوزنی ). روان شدن لشکر از هر جهت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روان شدن گروهی از لشکریان یا گروهی از اسبان از هر جهت . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). توارد قوم از هر جهت . (از المنجد).
-
جاری شدن
لغتنامه دهخدا
جاری شدن . [ ش ُ دَ ](مص مرکب ) روان شدن . روان گشتن . دویدن . رفتن . سرازیر شدن (چنانکه آب از چشمه ). سائل گردیدن . مایع گردیدن . میعان داشتن . سیلان داشتن . فایض بودن : دانم که فارغی تو از حال و درد سعدی او را در انتظارت خون شد ز دیده جاری .سعدی .
-
عکر
لغتنامه دهخدا
عکر. [ ع َ ک َ ] (ع مص ) دردیناک گردیدن آب و شراب و روغن . (از منتهی الارب ). رسوب نکردن آب و شراب به سبب غلظت آن . (از اقرب الموارد). گردآمدن دردی و ستبر و تیره شدن مایع. (تاج المصادر بیهقی ). || جمع شدن دردی و ثفل در چراغدان . (از اقرب الموارد).
-
خثر
لغتنامه دهخدا
خثر. [ خ َ ] (ع مص ) دفزک شدن شیر و چغرات گشتن آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلیظ شدن شیر. (از متن اللغة). کلچیدن . بستن شیر. || کم کردن آب زیادی و بی فایده . (دزی ج 1 ص 352). غلیظ شدن آب . ستبر شدن مایع مقابل رقت . (از تاج المصاد...
-
لب ریز شدن
لغتنامه دهخدا
لب ریز شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فیضان . ریختن مظروف و بیشتر مایع از ظرف چون بیش از اندازه باشد.- جام صبرلبریز شدن ؛ ناشکیبا گشتن . بیش تاب نداشتن . صبر به آخر رسیدن .- کاسه ٔ صبر کسی لبریز شدن ؛ برسیدن شکیب او.- پیمانه ٔ عمر کسی لب ریز شدن ...
-
دل
لغتنامه دهخدا
دل . [ دَل ل ] (ص ، ق ) دل و دل . دلادل . پر چنانکه ظرفی ازمایع. پر، چنانکه از سر بخواهد شدن [ مایع ظرف ] . پر تا لبه . مالامال . و رجوع به دلادل و دل و دل شود.
-
انسجار
لغتنامه دهخدا
انسجار. [ اِ س ِ ] (ع مص ) پیوسته رفتن شیر یا هر مایع دیگر. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || فروهشته شدن موی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی نسخه ٔ خطی ورق 228 ب ).
-
دم کردن
لغتنامه دهخدا
دم کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با آتش ملایم چیزی راپختن بدون آنکه جوش آید. (ناظم الاطباء). بر آتش ملایم نهادن چنانکه چای را دم کردن و غالباً راه برون شدن بخار مایع درونی را گرفتن ، چنانکه پلو را دم کردن .آب گرم بر روی گیاه دارویی یا چای بستن تا م...
-
بند آمدن
لغتنامه دهخدا
بند آمدن . [ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بازایستادن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). چون بند آمدن زبان . || قطع شدن (مایع از جریان ). (فرهنگ فارسی معین ). چون بند آمدن آب و خون و جز اینها. || سد شدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بسته شدن . چو...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) لوله ٔ پیچداری که به ته ظرف یا لوله ٔ آب اتصال دارد و چون پیچ آنرابپیچانند آب جریان می یابد. (ناظم الاطباء). مبزل . مبزله . نایژه . لوله . لوله ٔ ضامن دار یا مجرای چرمی یا فلزی آب انبار یا خم یا چرخشتی که آب یا مایع درونی آنرا با گشودن و بس...
-
انحلال
لغتنامه دهخدا
انحلال . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) گشاده گردیدن گره . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گشاده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ).حل شدن . بازشدن . گشوده شدن (گره و مانند آن ). (فرهنگ فارسی معین ). یقال : انحلت العقدة. (ناظم الاطباء). انتقا...