کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهرامج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهرامج
لغتنامه دهخدا
بهرامج . [ ب َ م َ ] (معرب ، اِ) بهرامه است که بیدمشک باشد و آن گلی است معروف . (برهان ). بیدمشک و آن دو قسم است سرخ و سبز و هر دو بوی خوش دارد و این معرب بهرامه است . (آنندراج ). مأخوذ از پارسی ، بیدمشک . (ناظم الاطباء). بید مشک است که خلاف بلخی نا...
-
جستوجو در متن
-
عطفل
لغتنامه دهخدا
عطفل . [ ع َ ف َ ] (اِ) بیدمشک . (الفاظ الادویة).بهرامج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بیدمشک را گویند و آن بهار درخت نوعی از بید باشد. (برهان ). گفته اند صغوفراست و گفته اند بهرامج است که خلاف بلخی ، و به فارسی بیدمشک نامند. (مخزن الادویه ). رجوع به بیدمشک...
-
رنف
لغتنامه دهخدا
رنف . [ رَ ن َ / رَ ] (ع اِ) بیدمشک بری . (از منتهی الارب ). بهرامج بری . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بهرامج است که بیدمشک باشد بلغت بربری و بعضی گویند عربی است .(برهان قاطع). بهرامج . (اختیارات بدیعی ). از درختان کوهستانی و معروف به خلاف بلخی ...
-
گله موش
لغتنامه دهخدا
گله موش . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) بیدمشک را گویند و عربان بهرامج خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (الفاظ الادویه ) (جهانگیری ).
-
بهرامه
لغتنامه دهخدا
بهرامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ) جامه ٔ سبز. (برهان ). جامه ٔ سبز و بهرامج معرب بهرامه است . (آنندراج ). || ابریشم . (برهان ). ابریشم پیله . (آنندراج ) (رشیدی ) : کفن حله شد کرم بهرامه راکه ابریشم از جان کند جامه را . رودکی (از انجمن آرا).|| بیدمشک . ...
-
بلخیة
لغتنامه دهخدا
بلخیة. [ ب َ ل َ خی ی َ ] (ع اِ) درختی است کلان مانند درخت انار، و گل خوش نما دارد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بهرامج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). رنف . بهرامه . خلاف بلخی .
-
ضومران
لغتنامه دهخدا
ضومران . [ ض َ م َ / ض َ م ُ ] (ع اِ) ضومیران . (ابن بیطار). ضمیران . شاهسپرم . (مهذب الاسماء). شاسپرم . (مهذب الاسماء). نوعی است از ریحان دشتی . (منتخب اللغات ). ریحان دشتی یا ریحان فارسی است . (منتهی الارب ). حبق الماء. پودنه ٔ لب جوی . پودنه ٔ جوی...
-
بهرامن
لغتنامه دهخدا
بهرامن . [ ب َ م َ ] (اِ) نوعی از یاقوت سرخ باشد. (برهان ). یاقوت سرخ باشد و آنرا بهرمان نیز گویند. (آنندراج ). یاقوت . (رشیدی ). رجوع به بهرامج شود. || جنسی از بافته ٔ ابریشمی هفت رنگ در نهایت لطافت و نازکی . (برهان ). بافته ای است ابریشمی لطیف و نا...
-
خلاف بلخی
لغتنامه دهخدا
خلاف بلخی . [ خ ِ / خ َ ف ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیدمشک . بهرامج ، رَنَف . بهرامه . بهرامج البر. (یادداشت بخط مؤلف ) : بفارسی بید مشک گویند و در شام شاه بید، گلش قبل از برگ بهم میرسد بقدر بلوطی و ملون بزردی و اندکی سرخی و سیاهی و سفیدی و بس...
-
گربه بید
لغتنامه دهخدا
گربه بید. [ گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ / گ ُ ب َ / ب ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیدمشک و بعضی گویند نوعی از بیدمشک است و آن از جمله ٔ هفده بید است و گل آن به پنجه ٔ گربه میماند و آن را بید طبری نیز گویند. (برهان ). بهرامه . بهرامج . صدف بلخی . بان : ز رشکش گ...
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) نام درختی است خودرو که برگش به پنجه ٔ آدمی و گلش به ناخن شیر ماند و بیخ گل سیاه و برگ آن نارنجی میشود و در جنگلهای هندوستان بسیار است . (برهان قاطع بکسر پی هم آمده است ). دهاک . (غیاث اللغات ). درختی خورد (خودرو؟) که در ج...
-
بیدمشک
لغتنامه دهخدا
بیدمشک . [ م ِ / م ُ ] (اِ مرکب ) مشک بید. نوعی از بید است که بهار آن یعنی شکوفه ٔ آن بغایت خوشبوی باشد و عرق آنرا بجهت تفریح دل و تبرید بیاشامند. (از برهان ). درختی است که گلش زرد باشد مایل به اندک سبزی و سیاهی پیشتر از ظهور برگ بشکفد بغایت خوشبو. (...
-
ه
لغتنامه دهخدا
ه . [ هَِ/ ها ] (ع حرف ، ضمیر) در عربی بر حسب لهجه های مختلف گاهی این حرف به حروف دیگری تبدیل شود یا بدل از آنها آید.اَ: هَثَر، اَثَر. هراق ، اراق . هراقه ، اَراقَه ... هناره ، اناره . هیم اﷲ، ایم اﷲ. ث : لُهاة، لثاة. ج : ماه ، ماج .ح : گناه ، جُناح ...
-
عصفر
لغتنامه دهخدا
عصفر. [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) گیاهی است که گوشت درشت را زرد و نرم سازد، و تخم آن را قرطم نامند. (منتهی الارب ). نباتی است که گوشت رانرم میکند، و آن را بهرمان نیز نامند و تخم آن قرطم است . (از اقرب الموارد). گل کاجیره که به هندی کسنبه گویند، و جامه ای که ب...