ضومران . [ ض َ م َ / ض َ م ُ ] (ع اِ) ضومیران . (ابن بیطار). ضمیران . شاهسپرم . (مهذب الاسماء). شاسپرم . (مهذب الاسماء). نوعی است از ریحان دشتی . (منتخب اللغات ). ریحان دشتی یا ریحان فارسی است . (منتهی الارب ). حبق الماء. پودنه ٔ لب جوی . پودنه ٔ جویباری . (ابن البیطار). فودنج النهری . پونه . صاحب اختیارات بدیعی گوید: صاحب جامع سهو کرده که آن را ضیمران گفته است و قول صاحب منهاج معتبر است که آن بیدمشک است و آن را بهرامج گویند و گفته شد و بدل آن بوم است یا ملخیه (؟) به وزن آن . (اختیارات بدیعی ). بیدمشک . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.