کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهاءالدین ولد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهاءالدین ولد
لغتنامه دهخدا
بهاءالدین ولد. [ ب َ ئُدْ دی وَ ل َ ] (اِخ ) پدر مولانا جلال الدین مولوی بلخی . رجوع به بهاءالدین محمد سلطان العلماء و احمدبن جلال الدین و نفحات الانس شیخ جامی شود.
-
واژههای مشابه
-
شاه بهاءالدین
لغتنامه دهخدا
شاه بهاءالدین . [ ب َ ئدْ دی ] (اِخ ) نام حاکم بدخشان است . (حبیب السیر ج 3 ص 443 چ کتابخانه خیام ). رجوع به بهاءالدین شاه شود.
-
شاه بهاءالدین
لغتنامه دهخدا
شاه بهاءالدین . [ ب َ ئدْ دی ] (اِخ ) ابن شاه قاسم نوربخش . فاضلترین اولاد شاه قاسم . مردی فاضل و متدین بود. در اواخر حیات خاقان منصور سلطان حسین میرزا از عراق به هرات آمد و در خانقاه خواجه افضل الدین محمد کرمانی که در بیرون درب عراق بوده مسکن گزید و...
-
قلعه بهاءالدین
لغتنامه دهخدا
قلعه بهاءالدین . [ ق َ ع َ ب َ ئُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد، واقع در 21هزارگزی جنوب باختری بروجرد. و یکهزارگزی باختر شوسه ٔ بروجرد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
-
قلعه بهاءالدین
لغتنامه دهخدا
قلعه بهاءالدین . [ ق َ ع َ ب َ ئُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان قسمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد، واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری دورود، کنار راه مالرو خانوردی به گنداب . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 240 تن است . آب آن از ...
-
بهاءالدین اربلی
لغتنامه دهخدا
بهاءالدین اربلی . [ ب َ ئُدْ دی ن ِ اَ ب ِ ] (اِخ ) علی بن عیسی اربلی . از شعراو محدثین و منشیان شیعی عراقی بود. وی در بغداد مشاغل دیوانی داشت ، و در خدمت عطاملک جوینی بود. اثر معروفش کتاب کشف الغمه است بزبان عربی در شرح حال ائمه ٔاثناعشریه که در 687...
-
بهاءالدین سام
لغتنامه دهخدا
بهاءالدین سام . [ ب َ ئُدْ دی ] (اِخ ) سه تن از امرا و سلاطین آل شنسب در ولایت غور و طخارستان حکومت کردند اولی در 544 هَ . ق . به امارت نشست و دومی در 588 هَ . ق . و سومی در سن 14سالگی امارت یافت . رجوع به دایرة المعارف فارسی شود. در خاندان غور سه پا...
-
خانقاه بهاءالدین
لغتنامه دهخدا
خانقاه بهاءالدین . [ ن َ / ن ِ هَِ ب َ ئِدْ دی ] (اِخ ) این خانقاه ابتدا منزل بهأالدین ابوالمحاسن یوسف بن رافعبن شداد. متوفی بسال 632هَ . ق . بود که در آن میزیست و سپس آن را وقف بر صوفیان کرد. (از خطط الشام محمد کردعلی جزء 6 ص 146).
-
چشمه ٔ بهاءالدین
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ بهاءالدین . [چ َ م َ ی ِ ب َ ءُ د دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 20 هزارگزی شمال باختر سنقر و 5 هزارگزی شمال باختر سطر واقع است . دامنه و سردسیر است و 226 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه ٔ گاو...
-
جستوجو در متن
-
ولد
لغتنامه دهخدا
ولد. [ وَ ل َ ] (اِخ ) بهاءالدین . رجوع به بهاءالدین (محمد. سلطان العلماء) شود.
-
تاج زید
لغتنامه دهخدا
تاج زید. [ زَ ] (اِخ ) یکی از معاصرین بهاءالدین ولد: «... خواجه محمد سرزری گفت مرتاج زید را، که من از بهر آن دانستم که فلانی را نان و عسل آرند تا او بیارامد که من بیست سال در خود آرزوانه بکشتم تا در من آرزوانه نماند، تا هر که بیاید آرزوانه ٔ وی در من...
-
باش داشتن
لغتنامه دهخدا
باش داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) اقامت داشتن . سکونت داشتن . منزل داشتن : همچو مارانند که در خاک باش دارند. (معارف بهاءالدین ولد).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جلال الدین محمد معروف بسلطان ولد و ملقب به بهاءالدین . وی نافع (محمدبن یوسف حسینی ) را نظم کرده . وفات او به سال 712 بود. رجوع به بهاءالدین ... شود.