کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بنیة
لغتنامه دهخدا
بنیة. [ ب َ نی ی َ ] (ع اِ) کعبه بدان جهت که شرف و بزرگی دارد. یقال لاورب هذه البنیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کعبه . قبله . (نصاب الصبیان ) (غیاث ). کعبه . (دهار). خانه ٔ خدای . (مهذب الاسماء).
-
بنیة
لغتنامه دهخدا
بنیة. [ ب ُ ی َ ] (ع اِ) نهاد و آفرینش چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نهادو آفرینش . (فرهنگ فارسی معین ). نهاد. (السامی ). نهاد و آفرینش و وجود و سرشت آدمی . (غیاث ) (آنندراج ).- بی بنیه ؛ ضعیف و لاغر. (از ناظم الاطباء). (فرهنگ فارسی معین ).-...
-
خوش بنیه
لغتنامه دهخدا
خوش بنیه . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُن ْ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) مقابل کم بنیه . قوی . آنکه مزاج سالم دارد. آنکه قدرت جسمی کافی دارد. قوی بنیه . با بنیه ٔ خوب . سالم با بهره از قدرت و نظم دستگاه جسمانی خوب .
-
جستوجو در متن
-
لاجون
لغتنامه دهخدا
لاجون . (ص مرکب ) (از: لای عرب + جون (= جان فارسی ) (در تداول عامه ). ضعیف و نزار. سست بنیه . ناتوان . کم بنیه . بی بنیه .
-
سلخف
لغتنامه دهخدا
سلخف . [ س ِل ْ ل َ ] (ع ص ) نزار و مضطرب بنیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
سرطلة
لغتنامه دهخدا
سرطلة.[ س َ طَ ل َ ] (ع اِمص ) درازی با نحافت جثه و اضطراب بنیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
محطرب
لغتنامه دهخدا
محطرب . [ م ُ ح َ رَ ] (ع ص ) مرد استوارخلقت سخت بنیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محظرب . (آنندراج ).
-
بینة
لغتنامه دهخدا
بینة. [ ن َ ] (اِخ ) بنیة. منزلی است در راه حجاج یمامة میان شیح و شقیراء. (از معجم البلدان ).
-
بنیت
لغتنامه دهخدا
بنیت . [ ب ِ ی َ ] (ع اِ) بنیة. بنیه . نهاد و آفرینش چیزی . فطرت . (فرهنگ فارسی معین ) : بنیاد فضل و بنیت فضل است و پشت فضل وز پشت فضل باز شه شرق یادگار. فرخی .که بنیت آدمی چون آوندی ضعیف است . (کلیله و دمنه ).اول فکرآخر آمد در عمل بنیت عالم چنان دان...
-
خوش بنیگی
لغتنامه دهخدا
خوش بنیگی . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُن ْ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی خوش بنیه . حالت نیکوبنیه . قوی بنیگی . مقابل بی بنیگی . مقابل علیلی . مقابل ضعیفی .
-
چهارمزاج
لغتنامه دهخدا
چهارمزاج . [ چ َ / چ ِ م ِ ] (اِ مرکب ) مزاجهای چهارگانه .1- بلغمی مزاج : (قطور و کم بنیه ) خوش مشرب و خون سرد و سست عنصر و کندذهن است . 2 - دموی مزاج : (خوش آب و رنگ و ظاهراً قوی بنیه ) خوش بین و خوشگذران ، جدی و سبک مغز و سطحی است . 3 - سوداوی مزاج...
-
اخیقام
لغتنامه دهخدا
اخیقام . [ اَ ] (اِخ ) (برادری که قدیم است ) هنگامی که کتاب مقدس در هیکل یافت شد یوشیا این شخص را به حلده بنیه فرستاد. (کتاب دوم پادشاهان 22:14). او و پسر وی جدلیا (که سپس حکمران اورشلیم شد) ارمیاه پیغمبر را با کمال احترام یاری کرد. (ارمیا 26:24 و 39...
-
قانچی
لغتنامه دهخدا
قانچی . (اِخ ) دهی است از دهات کوهسار. کوهسار شامل چهار محله است : کوهسار، چناشک ، قانچی و حاجی لر. سکنه ٔ آنجا افرادی خوش سیما و خوش بنیه و بیشتر آنها از ترکهای گریلی میباشند. مردم چناشک و قانچی با آنکه در یک جلگه ٔ تنگ و مسدود پرآب زیست میکنند و فق...
-
مردنی
لغتنامه دهخدا
مردنی . [ م ُ دَ ] (ص لیاقت ) فانی . که سرانجام بمیرد و نماند. که باقی و پایدار و انوشه نیست . که مرگ او حتم و یقین است : اوست حیات گیرنده از نفسهای مردم خواه آنکه مردنی است خواه آنکه مرده نیست در خوابگاه . (تاریخ بیهقی ص 307). || لایق مردن . سزاوار ...