کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنِ گِرده بینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بن
لغتنامه دهخدا
بن . [ ب َ ] (اِ) خرمن و باغ و زراعت را گویند، چه باغبان و نگاهبان زراعت و محافظ خرمن را بنوان هم میگویند. (برهان ) (آنندراج ). باغ و زراعت . (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ). باغ و زراعت و خرمن . باغبان : دشتبان را بنون گویند. (فرهنگ شعوری ). |...
-
بن
لغتنامه دهخدا
بن . [ ب َن ن ] (ع مص ) مقیم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بن
لغتنامه دهخدا
بن . [ ب ِ ] (ع اِ) پسر. (آنندراج ) پسر. مخفف ابن . صورتی از ابن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : یکی نامه بنوشت فرخ دبیرز دارای داراب بن اردشیر. فردوسی .ز دارای داری بن اردشیرسوی قیصر اسکندر شیرگیر. فردوسی .ملک پیل دل پیل تن پیل نشین بوسعیدبن ابوالقاسم بن ...
-
بن
لغتنامه دهخدا
بن . [ ب ِن ن ] (ع اِ) پیه . فربهی ، یقال :بن علی بن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || جای بدبو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بن
لغتنامه دهخدا
بن . [ ب ُ ] (اِ) بنیاد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). پایه . اساس . پای . اصل . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو بشنید ازو مرد داناسخن مر آن نامه را پاسخ افکند بن . فردوسی .ز دستور پرسیم یکسر سخن چو کاری نو افکند خواهیم ب...
-
بن
لغتنامه دهخدا
بن . [ ب ُن ن ] (ع اِ) نوعی طعام است مانند آبکامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ابراهیم بن المهدی بن المنصور
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن المهدی بن المنصور. [ اِ م ِ نِل ْ م َ دی ی ِ نِل ْ م َ ] (اِخ ) مکنی به ابواسحاق عباسی ، برادر هارون الرشید. مادرش شکله از اهل طبرستان ، و گویند دختر پادشاه طبرستان بوده است (162-224 هَ .ق .). مردی ادیب و شاعر و در غنابر هر کس تقدم داشت . ...
-
کله بن
لغتنامه دهخدا
کله بن . [ ک َ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیاکلاست که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کش بن
لغتنامه دهخدا
کش بن . [ ک َ ب ُ ] (اِ مرکب ) زیر بغل از جامه . خشتچه . کَشَه بُن . خشتک سونچه . (یادداشت مؤلف ).
-
کشه بن
لغتنامه دهخدا
کشه بن . [ ک َ ش َ / ش ِ ب ُ ] (اِ مرکب ) زیر بغل از جامه . خشتچه . کش بن . (یادداشت مؤلف ).
-
کوه بن
لغتنامه دهخدا
کوه بن . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گرده بن
لغتنامه دهخدا
گرده بن . [ گ ِ دَ ب ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 40هزارگزی باختر مهاباد و 18هزارگزی خاور شوسه ٔ خانه به نقده . هوای آن معتدل و دارای 203 تن جمعیت است . آب آنجا از رودخانه ٔ قلعه تاسیان تأمین میشود. محصول آن...
-
نی بن
لغتنامه دهخدا
نی بن . [ ن َ / ن ِ ب ُ ] (اِ مرکب ) بته ٔ نی : زآن کهن چاه نی بنی بررست شد قوی نی بن و برآمد چست . سنائی .ای دل از هرکسی مجوی وفاکز همه نی بنی نخیزد قند.خاقانی .
-
سله بن
لغتنامه دهخدا
سله بن . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قزقانچای بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. دارای 300 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قزقان چای . محصول آنجا غلات ، بنشن ، قلمستان . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و عده ای برای تأمین معاش بمازندران میروند. (از فرهن...
-
ونه بن
لغتنامه دهخدا
ونه بن . [ وَ ن َب ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل . سکنه ٔ آن 210 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).