کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنای یاد بود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غج بن جاخ
لغتنامه دهخدا
غج بن جاخ . [ ] (اِخ ) نام شخصی بوده که ابی بکر محمدبن یحیی الصولی در کتاب الاوراق از او یاد کرده . در ص 218 مینویسد که : در حدود سال 330 هَ . ق .جمعی از رجال و مردمان ولگرد ضمن تخریب و غارت ابنیه و باغها، باغ این شخص را هم که هزاران دینار خرج بنای آ...
-
ذکر
لغتنامه دهخدا
ذکر. [ ذِ ] (ع مص ) یاد کردن .تذکار. گفتن . بیان کردن . بر زبان راندن . مقابل صُمت . نگاشتن . نبشتن : این فصل از تاریخ مسبوق است بر آنچه بگذشت در ذکرلیکن در رتبه سابق است . (تاریخ بیهقی ص 89). پنج قاصد با وی فرستاد چنانکه یکان یکان را بازگرداند و دو ...
-
شام غازان
لغتنامه دهخدا
شام غازان .(اِخ ) شنب غازان . شمازان . (تلفظ محلی ). از آثار تاریخی تبریز است بدین توضیح که چون غازان خان دین اسلام پذیرفت ، خواست مانند بزرگان دینی و سلاطین اسلامی برای خود مقبره ای بسازد تا زاهدان و عابدان در آنجا زندگی کنند و او را پس از مرگ به ذک...
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج َ دَ ] (ع اِمص ) خصومت ، اسم است جدال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی دشمنی . (از شرح قاموس ). سختی و لداد در خصومت . (از قطر المحیط). پیکار. (مهذب الاسماء). مخاصمت . ستیز. || قدرت بر خصومت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانائ...
-
اسبانبر
لغتنامه دهخدا
اسبانبر. [ اَ بام ْ ب َ ] (اِخ ) نام شهری است که انوشیروان بنا کرد و طاق کسری بدان شهر ساخت . (برهان قاطع) (سروری ).یاقوت گوید: نام جلیل ترین و بزرگترین مدائن کسری و ایوان کسری که تاکنون بخشی از آن بجا مانده ، بدانجاست . (معجم البلدان ). بعضی اصل آنر...
-
ارثماطیقی
لغتنامه دهخدا
ارثماطیقی . [ اَ رِ ] (معرب ، اِ) (از یونانی اَریثمُس ، بمعنی عدد) ارتماطیقی .علم حساب نظری . (کشاف اصطلاحات الفنون ). دانش اعداد.فن ّ محاسبه . و آن عبارتست از معرفت خواص اعداد و این مشتمل است بر چهار باب : باب اول در خواص اعداد از آن روی که کم ّاند ...
-
کاتب رومی
لغتنامه دهخدا
کاتب رومی . [ ت ِ ب ِ ] (اِخ ) ابوالحسین جوهربن عبداﷲ معروف به (کاتب رومی ) سردار بزرگ فاطمیه از غلامان معز فاطمی و از بزرگان زمان خود بود. در دولت فاطمی خدمت های بزرگ انجام داد و آثار پسندیده بیادگار گذارد. بنای شهر قاهره و جامعالازهر از یادگارهای م...
-
داریوش دوم
لغتنامه دهخدا
داریوش دوم . [ دارْ ش ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) نام وی اخس بود و پس از جلوس بر تخت پادشاهی خود را داریوش خواند. توسیدید، پلوتارک و ژوستن نام او را «داری یس » نوشته اند. مسعودی او را دارأبن بهمن اسفندیار نام برده و طبری و حمزه ٔ اصفهانی او را پسر اردشیربن ب...
-
غسانیان
لغتنامه دهخدا
غسانیان . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) ملوک غسان . دولت غسانی در شمال غربی عربستان ، در ناحیه ای به نام حوران و بلقاء در مجاورت مستملکات دولت روم قرار داشت . و با آن دولت همان وضع را داشت که دولت لخمی با ایران ؛ یعنی نگهبان مرز روم در مقابل اعراب بادیه ، و ذ...
-
بنیاد
لغتنامه دهخدا
بنیاد. [ ب ُ ] (اِ مرکب ) پهلوی «بون دات » پارسی باستان «بونه داتی » (در بن قرارداده ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مرکب است از «بن » بمعنی پایان و «یاد»، به معنی اساس ، که کلمه ٔ نسبت است . (از آنندراج ). بنلاد و بنیان . (ناظم الاطباء). اصل . (ترج...
-
رنگ ریختن
لغتنامه دهخدا
رنگ ریختن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) زایل شدن رنگ . (از آنندراج ). رنگ باختن . رنگ رفتن . رنگ جهیدن . رنگ پریدن . رجوع به همین ماده ها شود : پسر کآنهمه شوکت و پایه دیدپدر را بغایت فرومایه دیدخیالش بگردید و رنگش بریخت ز هیبت به بیغوله ای در گریخت . سعدی ...
-
کازرونی
لغتنامه دهخدا
کازرونی . [ زِ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن شهریار کازرونی در روزیکشنبه پانزدهم رمضان سال 532 هَ . ق . در شمال کازرون در خانه ای که پس از مرگ پدر به برادرش حسین بن شهریار رسید زاده شد. پدر و مادرش ،هر دو، اسلام آورده بودند. جدش که زادانفرخ نام داشت و...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نجید مکنی به ابوعمرو. وی از بزرگان عرفا و فضلای مائه ٔچهارم هجریه و از طبقه ٔ خامسه و نسبش بدین شرح است :ابوعمرو اسماعیل بن نجیدبن احمد السلمی و او جد شیخ ابوعبدالرحمن سلمی است از جانب مادری و از کبار اصحاب ابوعثمان حیری ا...
-
حاجی قوام
لغتنامه دهخدا
حاجی قوام . [ ق َ ] (اِخ ) یعنی قوام الدین حسن تمغاجی . از وزرای شاه شیخ ابواسحاق در عهد امارت خاندان اینجو در فارس وی محصل مالیات دیوانی بود و عایدات فارس را روزی ده هزار درهم در ضمان خود گرفته بود. در عهد شاه شیخ ابواسحاق حاجی تقرب تمام یافت و ندیم...
-
خوارزم
لغتنامه دهخدا
خوارزم . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) که بنامهای خوراسمیه و خوراسمیا نیز آمده است ،نام ناحیتی است که در سفلای جیحون قرار داشته و از ایام بسیار قدیم مهد قوم آریا بوده است . لسترنج در جغرافیای تاریخی خود درباره ٔ این ناحیه چنین می آورد: ایالت خوارزم در اوائل...