کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلکفد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلکفد
لغتنامه دهخدا
بلکفد. [ ب ُ ک َ / ب ِ ک ِ ] (اِ) رشوت و پاره . (برهان ). رشوت . (لغت فرس اسدی ). رشوه و پاره که به قاضی و دیگران داده شود. (فرهنگ فارسی معین ). بلکفت . بلکفته . بلکفده : بلحرب یار تو بْوَد از مرو تا نشابورسوگند خور که در ره بلکفد او نخوردی .بلعباس (...
-
جستوجو در متن
-
بلکفت
لغتنامه دهخدا
بلکفت . [ ب ُ ک َ ] (اِ) رشوت . پاره . (از آنندراج ). بلکفت . بلکفد. بلکفده . و رجوع به بلکفد شود.
-
بلکفته
لغتنامه دهخدا
بلکفته . [ ب ُ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِ) رشوت . پاره . (از آنندراج ). بلکفت . بلکفد. بلکفده . و رجوع به بلکفد شود.
-
بلکفده
لغتنامه دهخدا
بلکفده . [ ب ُ ک َ دَ / دِ ] (اِ) رشوت . پاره . (برهان ). بلکفت . بلکفته . بلکفد. رجوع به بلکفد شود.
-
بوالکفد
لغتنامه دهخدا
بوالکفد. [ بُل ْ ک َ ] (اِ) رشوت و پاره باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به بلکفد شود.
-
رشوه
لغتنامه دهخدا
رشوه . [ رِش ْ / رُش ْ وَ / وِ ] (از ع ،اِ) پاره . (نصاب الصبیان ). پاره و بلکفده یعنی آنچه بر کسی دهند برای کار ناروا و غیرمشروع و رشوه ای که با قاضی می دهند، بُلْکَفْد یا بِلْکِفْد نیز گویند. (ناظم الاطباء). دادن مالی به کسی برای انجام دادن مقصود خ...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) عباسی . از این شاعر در لغت نامه ٔ اسدی ابیات ذیل امثله ٔ لغات آمده است :و کنون باز ترا برگ همی خشک شودبیم آن است مرا بشک بخواهد زدنامن یکی زانه بدم خشک و بفرغانه شدم مورد گشتم تر و شد قامت من نارونا.منجمان آم...
-
ساره
لغتنامه دهخدا
ساره . [ رَ / رِ ] (اِ) نوعی ازفوطه و میزر (مئزر) باشد که از ملک هندوستان آورند،و آن را در آن ملک بیشتر زنان لباس سازند، و ساری خوانند. (جهانگیری ). نوعی از فوطه و چادر باشد. (برهان ). شال و فوطه ای است . (انجمن آرا) (آنندراج ). چادری است . (رشیدی ) ...
-
پاره
لغتنامه دهخدا
پاره . [ رَ / رِ ] (اِ) پینه که بجامه ٔ کهنه زنند. رقعه . پینه . وصله . دَرپی . خرقة. الترویم ؛ پاره دردادن جامه . (زوزنی ). اَللدّم ؛ پاره در جامه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) : زیرا که بر پلاس نه نیک آیدبر دوخته ز ششترئی پاره . ناصرخسرو.نیست آزاده ر...
-
خوردن
لغتنامه دهخدا
خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مؤلف ). جویدن . خائیدن . (ناظم الاطباء) : تلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیو...