کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلند گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلند گشتن
لغتنامه دهخدا
بلند گشتن . [ ب ُ ل َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بلند گردیدن . بلند شدن . اِنجاد. تَنجّد. || برآمدن . طلوع کردن . بالا گرفتن : چو خورشید بر چرخ گردد بلندببینند تا بر که آید گزند. فردوسی . || بالیدن . افراخته شدن : همی گشت زان فخر و زان شادمانی صنوبر بلند و...
-
واژههای مشابه
-
گل بلند
لغتنامه دهخدا
گل بلند. [ گ ُ ب ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 12هزارگزی شمال خاوری دهدز، کنار راه مالرو گردبندان به سرمازو. هوای آن معتدل و دارای 110 تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری ا...
-
پیشانی بلند
لغتنامه دهخدا
پیشانی بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) که فاصله ٔ رستنگاه موی سر تا ابروان وی بسیار باشد. که جبهتی گشاده دارد. || خوش اقبال . بخت ور. نیک بخت . نیک طالع. نیک اختر. پیشانی دار.
-
ریش بلند
لغتنامه دهخدا
ریش بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) دارای ریشی بلند و دراز. (یادداشت مؤلف ).
-
قلم بلند
لغتنامه دهخدا
قلم بلند. [ ق َ ل َ ب ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بهبهان ، واقع در15هزارگزی جنوب خاوری بهبهان و 10هزارگزی جنوب خاوری شوسه ٔ بهبهان به اهواز. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری و مالاریائی است . این ده 93 تن سکنه دار...
-
قلعه بلند
لغتنامه دهخدا
قلعه بلند. [ ق َ ع َ ب ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران . این ده در 18هزارگزی جنوب خاور ورامین و کنار راه آهن و در جلگه واقع و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 768 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، چغندر قند، میو...
-
علی بلند
لغتنامه دهخدا
علی بلند. [ ع َ ب َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات ، بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. واقع در 36 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل ، و 6 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. و محصول آن غلات است . اهالی به زراع...
-
نام بلند
لغتنامه دهخدا
نام بلند. [ م ِ ب ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نامی . ذکر خیر.صیت . شهرت . اسم و آوازه . نام باافتخار : نماند حاتم طائی ولیک تا به ابدبماند نام بلندش به نیکوئی مشهور. سعدی .- امثال :نام بلند به که بام بلند .
-
بالا بلند
لغتنامه دهخدا
بالا بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) آخته بالا. درازقامت . (آنندراج ). بلندقامت . درازقد. (ناظم الاطباء). کشیده قد. بلنداندام . طویل القامة. بلندبالا : در آخر یکی مادیان بد سمندقوی هیکل و تند و بالابلند. فردوسی . || مجازاً، معشوق زیبا و آخته قامت : ز دست...
-
بخت بلند
لغتنامه دهخدا
بخت بلند. [ ب َ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) که بخت بلند دارد. بلندبخت . مقبل .
-
پاشنه بلند
لغتنامه دهخدا
پاشنه بلند. [ ن َ / ن ِ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کفش زنانه که پاشنه ٔ بلند دارد.
-
بلند افتادن
لغتنامه دهخدا
بلند افتادن . [ب ُ ل َ اُ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ واقع شدن . (آنندراج ).گرانقدر و گران قیمت شدن . (ناظم الاطباء) : رتبه ٔ افکار ما صائب بلند افتاده است کی رسد هر کوته اندیشی به فکر دور ما. صائب (از آنندراج ).اگر سودا بلند افتد ازین بهتر چه می باشدکلیم ا...
-
بلند انداختن
لغتنامه دهخدا
بلند انداختن . [ ب ُ ل َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) به جای مرتفع انداختن . (فرهنگ فارسی معین ). تَطمیح ؛ بلندانداختن کمیز را. (از منتهی الارب ). || کنایه از ستودن به مبالغه و تعریف بسیار نمودن . (آنندراج ). بی نهایت ستایش کردن . (ناظم الاطباء) : هیچ گه در ع...
-
بلند برداشتن
لغتنامه دهخدا
بلند برداشتن . [ ب ُ ل َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) افراختن . (ناظم الاطباء). برافراشتن . (فرهنگ فارسی معین ). بلند کردن . برانگیختن : اِمارة؛ بلند برداشتن باد غبار را. (منتهی الارب ). || ستودن . (ناظم الاطباء). ستایش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).