بلند انداختن . [ ب ُ ل َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) به جای مرتفع انداختن . (فرهنگ فارسی معین ). تَطمیح ؛ بلندانداختن کمیز را. (از منتهی الارب ). || کنایه از ستودن به مبالغه و تعریف بسیار نمودن . (آنندراج ). بی نهایت ستایش کردن . (ناظم الاطباء) :
هیچ گه در عشق کوتاهی نکردم از وفا
هرکه پرسید از قد جانان بلند انداختم .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.