کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلبلی گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلبلی گوش
لغتنامه دهخدا
بلبلی گوش . [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) دارای گوش پهن و بزرگ . (از فرهنگ فارسی معین ). بلبله گوش . بله گوش (درتداول مردم قزوین ). و رجوع به بلبله گوش و بلبلی شود.
-
واژههای مشابه
-
بلبلی کردن
لغتنامه دهخدا
بلبلی کردن . [ ب ُ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیرین زبانی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). پرحرفی کردن و حرفهای بیهوده و نامناسب زدن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
چشم بلبلی
لغتنامه دهخدا
چشم بلبلی . [ چ َ / چ ِ ب ُ ب ُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب )در تداول عامه قسمی لوبیا که در خوراک و خورش ریزند. || نوعی پارچه . رجوع به چشم بلبل شود.
-
جستوجو در متن
-
بلبله گوش
لغتنامه دهخدا
بلبله گوش . [ ب َ ب َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) با گوش دراز آویخته . (یادداشت مرحوم دهخدا). بله گوش . و رجوع به بلبلی و بلبلی گوش شود.
-
گوش گیر
لغتنامه دهخدا
گوش گیر.(نف مرکب ) بمجاز آزاردهنده . اذیت کننده : چو من بلبلی را بود ناگزیراز این گوش گیران شوم گوشه گیر.نظامی .
-
افسرده دم
لغتنامه دهخدا
افسرده دم . [ اَ س ُ دَ / دِ دَ ] (ص مرکب ) افسرده بیان . پوچ و بیمزه . (آنندراج ). آنکه دم او سرد و بیحال باشد : نیست بر ناله ٔ افسرده دمان گوش مرابلبلی کو که صفیرش برد از هوش مرا.رضی (از فرهنگ ضیاء).
-
رسوا
لغتنامه دهخدا
رسوا. [ رُ س ْ ] (اِخ )یا رسوای هندوستانی . از گویندگان قرن دوازدهم هجری در هندوستان بود. قانع در ضمن بحث داستان مذاکره و مباحثه ٔ وی با گویندگان معاصر ازجمله ملا محمدباقر قاضی عبدالقادر و شیخ محمدکریم گوید غزلی از صائب را تضمین کردند، و این دو بند ر...
-
نفس زدن
لغتنامه دهخدا
نفس زدن . [ ن َ ف َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دم زدن . نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). زیستن . زندگی کردن : خاقانیا نفس که زنی خوش زن کانجا قبول خوش نفسان دارند. خاقانی .یک دو نفس خوش زن و جانی بگیرخرقه درانداز و جهانی بگیر. نظامی .تا به جهان در نفسی می زنی به ...
-
ناله
لغتنامه دهخدا
ناله . [ ل َ / ل ِ ] (اِمص ) (از: نال ، نالیدن + ه ، پسوند اسم مصدر، اسم معنی ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آواز و صدائی که از روی درد و زاری از آدمی برآید. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). زاری . فغان . (فرهنگ نظام ). آواز بلند که از سوز دل باشد. ...
-
دستان
لغتنامه دهخدا
دستان . [ دَ ] (اِ) سرود و نغمه . (جهانگیری ) (برهان ). آواز. (از غیاث ). نغمه و آواز، لذا بلبل راهزاردستان گفته اند. (از آنندراج ). سرود و نغمه و نوا و لحن و ترانه و آهنگ . (ناظم الاطباء) : این نواها به گل از بلبل پردستان چیست در سروستان باز است به ...
-
استخوان
لغتنامه دهخدا
استخوان . [ اُ ت ُ خوا / خا ] (اِ) عَظْم . (دهار) (منتهی الارب ). قسمت صلب و سختی که در بدن حیوان و نبات است . و آن عام است بر حیوانات و نباتات ، برخلاف استه که مخصوص نباتات است . (برهان ). عضویست که صلابت آن بدانجا رسد که آنرا نتوان دوتا کرد یا عضو ...
-
کجا
لغتنامه دهخدا
کجا. [ ک ُ ] (ق ) (از ک ُ (استفهام ) + جا) از ادات پرسش است و در مقام سؤال از مکان بکار برند.کدام جا. (برهان ) (آنندراج ). کدام جای . کدام مکان . (یادداشت مؤلف ). کدام موضع. کدام محل . اَین َ. (ترجمان القرآن ). چه جا. (فرهنگ فارسی معین ) : از آن پس...
-
کاتبی ترشیزی
لغتنامه دهخدا
کاتبی ترشیزی . [ ت ِ ی ِ ت ُ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ ملقب به شمس الدین . دولتشاه سمرقندی در طبقه ٔ ششم از تذکره ٔ خود احوال او را ذیل عنوان «قدوةالفضلاء و اُسوةالشعراء مولانا محمد کاتبی نوراﷲ مرقده » چنین نویسد:هدایت ازلی در شیوه ٔ سخن گذاری مساعد طبع ...