کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بصیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بصیره
لغتنامه دهخدا
بصیره . [ ] (اِخ ) شهری است [ بناحیت مغرب ] بر کران دریا برابر جبل طارق جایی با نعمت بسیار. (حدود العالم ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی شود.
-
واژههای مشابه
-
بصیرة
لغتنامه دهخدا
بصیرة. [ ب َ رَ ] (ع اِمص ) بصیرت . بینایی .ج ، بصائر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نظر. (المنجد). || یقین . (ناظم الاطباء) (ترجمان جرجانی ص 26) (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ). || زیرکی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). هوشیاری . || مابین دو شقه ٔ خان...
-
جستوجو در متن
-
بصایر
لغتنامه دهخدا
بصایر. [ ب َ ی ِ ] (ع اِ) بصائر. ج ِ بصیرة. رجوع به بصائر و ناظم الاطباء و آنندراج شود.
-
خریبه
لغتنامه دهخدا
خریبه . [ خ ُ رَ ب َ ] (اِخ ) نام جایگاهی بوده است به بصره که یغماگران خرابش کردند و واقعه ٔ جمل نیز بدانجا اتفاق افتاد.(از معجم البلدان یاقوت ). موضعی بوده است به بصره که آن را بصیره صغری نیز می گویند. (از منتهی الارب ).
-
قعقاع
لغتنامه دهخدا
قعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن سوید منقری . از والیان بنی امیه است . وی در سجستان حکومت داشت و بعضی از شعرا در مدح وی اشعاری دارند. رجوع به البیان و التبیین جاحظ ج 2 ص 139 شود. یزید عبدالملک پس از آنکه به خلافت نشست عمربن بصیره را بر نماز و حرب ، و قعقاع...
-
بصائر
لغتنامه دهخدا
بصائر. [ ب َ ءِ ] (ع اِ) بصایر.ج ِ بصیرة (بصیرت ). (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 36) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیناییها و حجتهای روشن . (غیاث ). بینایی ها و یقین ها و زیرکی ها و حجت ها. (از آنندراج ). بیناییها و یقین ها. (فرهنگ نظام ) (منت...
-
دانا شدن
لغتنامه دهخدا
دانا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عالم شدن . دانشی شدن . دانشمند شدن . تفقه . (ترجمان القرآن ) : مرد دانا شود ز دانا مردمرغ فربه شود بزیر جواز. ناصرخسرو.شمس چون پیدا شود آفاق ازو روشن شودمرد چون دانا شود دل در برش دریا شود. ناصرخسرو.گرقابل فرمانی دانا...
-
بصیرت
لغتنامه دهخدا
بصیرت . [ ب َ رَ ] (ع اِ مص ) بصیرة. بینایی . (ناظم الاطباء) (زمخشری ) (فرهنگ نظام ). و رجوع به بصیرة شود. دانایی . زیرکی . هوشیاری . (ناظم الاطباء). بینایی دل یعنی دانایی و زیرکی . (غیاث ). بینایی و یقین و زیرکی . (ازآنندراج ). دانایی . زیرکی . (زمخ...
-
مغرب
لغتنامه دهخدا
مغرب . [ م َ رِ ] (اِخ ) ممالک آفریقا. (ناظم الاطباء). ممالکی در آفریقا و نسبت بدان رامغربی گویند. (از اقرب الموارد). نامی است که جغرافیادانان اسلام به شمال آفریقا (تونس ، الجزایر، مراکش و...) داده اند و علاوه بر این کشورها، بر اندلس نیز اطلاق می شده...
-
برابر
لغتنامه دهخدا
برابر. [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) بالسویه . علی السویه . به تساوی . (یادداشت مؤلف ). || معادل . مساوی . طبق . طَبَق . (منتهی الارب ). موافق . یکسان . هذا طبقه و طَبَقه ، این برابر اوست . (از منتهی الارب ). همسان : برابر نیارم زدن با تو گوی بمیدان هماورد ...
-
حجت
لغتنامه دهخدا
حجت . [ ح ُج ْ ج َ ] (ع اِ) نمودار. دلیل . بینة. برهان . سلطان . امثولة. ثبت . آوند. (؟) آنچه بدان دعوی ثابت شود. مادل به علی صحة الدعوی . و قیل الحجة و الدلیل واحد. (تعریفات جرجانی ص 56). تهانوی گوید: بالضم ، مرادف للدلیل . کما فی شرح الطوالع، والحج...