قعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن سوید منقری . از والیان بنی امیه است . وی در سجستان حکومت داشت و بعضی از شعرا در مدح وی اشعاری دارند. رجوع به البیان و التبیین جاحظ ج 2 ص 139 شود. یزید عبدالملک پس از آنکه به خلافت نشست عمربن بصیره را بر نماز و حرب ، و قعقاع بن سوید را بر مال و خراج گماشت و دیری برنیامد که تا نماز و حرب و مال و حراج همه به قعقاع مفوض کرده شد و آن در آخر سال 104 هَ . ق . بود. قعقاع شراب میخورد و مجلس لهو داشت . قعقاع همیشه والی سیستان بود تا مرد. (تاریخ سیستان ص 125).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.