کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشکافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشکافتن
لغتنامه دهخدا
بشکافتن . [ ب ِ ت َ ] (مص ) ترکیدن . کفیدن . چاک شدن . شکافته شدن . تفتیق . (زوزنی ). تفلیق . (زوزنی ). انشقاق . تشقیق . رجوع بشکافتن شود : می خورم تا چو مار بشکافم می خورم تا چو خی برآماسم . ابوشکور.هر آنکس که آواز او [لهراسب ] یافتی به تنش اندرون ز...
-
جستوجو در متن
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ ب َ ] (ع مص ) کفانیدن جراحت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ریش بشکافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکافتن . زخم . (مؤید الفضلاء) (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به دزی ج 1 ص 94 شود.
-
بعج
لغتنامه دهخدا
بعج . [ ب َ ] (ع مص ) کفانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). شکم بشکافتن . (زوزنی ). شکافتن شکم . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || اخته کردن خروس . اخته کردن . خواجه کردن . (دزی ج 1 ص 99). || مبالغه کردن در خیرخواه...
-
تشقیق
لغتنامه دهخدا
تشقیق . [ ت َ ] (ع مص ) نیک بشکافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکافتن هیزم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هیزم و جز آن شکافتن . (آنندراج ). || سخن را به نیکوروش بیرون آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخن را نیکو بیرو...
-
شرق
لغتنامه دهخدا
شرق . [ ش َ ] (ع مص ) برآمدن آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (از مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تابان شدن و برآمدن آفتاب . (آنندراج ). || شکافتن گوش گوسپند را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). شکافتن گوش گو...
-
تزلع
لغتنامه دهخدا
تزلع. [ ت َ زَل ْ ل ُ ] (ع مص ) شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بشکافتن . (زوزنی ). کفتن پا و کفتن دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشقق پا. (از متن اللغة). تشقق پوست پا. (از اقرب الموارد). و شکافته شدن ظاهر یا باطن پا. شکافته شدن ظ...
-
بقر
لغتنامه دهخدا
بقر.[ ب َ ] (ع مص ) شکافتن چیزی را، یقال : اَبْقِرها عن جنبیها؛ ای شق بطنها عن ولدها. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شکم بشکافتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || گشاده و فراخ گردانیدن چیزی را، و منه حدیث الانک : فبقرت لها الحدیث ؛ ای فتحته و کش...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم . عم النبی (ص ). قال ابوعبید: و له عقب .(صبح الاعشی ج 1 ص 359). حمزه یکی از صحابه ٔ کرام و عموی بزرگوار حضرت رسول خدا میباشد. کنیه اش ابوعماره وابویعلی و نام مادرش هاله بنت وهیب بن عبدمناف که عموزاده آمنه...
-
شکافتن
لغتنامه دهخدا
شکافتن . [ ش ِ / ش َ ت َ] (مص ) پاره کردن . (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). خرق کردن . شق کردن .خرق . صدع . خرع . شِق ّ. شَق ّ. منشق کردن : شکافتن هیزم . دریدن دوخته . مقابل دوختن . (یادداشت مؤلف ) : از اژدهای هفت سر مترس از مردم نمام بترس ک...
-
دستان
لغتنامه دهخدا
دستان . [ دَ ] (اِ) مکر و حیله و تزویر. (برهان ). مکر و حیله . (جهانگیری ) (غیاث ). مکر. (مهذب الاسماء).حیلت و رنگ . (فرهنگ اسدی ). حیلت . (اوبهی ). آرنگ . (از برهان ). گربزی . افسون . مکیدت . کید. فریب . ملفقة. خدعه . خدیعت . خداع . تنبل . کنبوره . ...