کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بستدن
لغتنامه دهخدا
بستدن . [ ب ِ ت َ دَ ] (مص ) ستدن . گرفتن : بیاورد پس نامه مرد جوان ازو بستد آن نامه را پهلوان . فردوسی .ز بیچارگان خواسته بستدی ز نفرین بروی تو آمد بدی . فردوسی .جهان را چنین است ساز و نهادز یکدست بستد بدیگر بداد. فردوسی .روز پیکار و روز کردن کاربست...
-
واژههای مشابه
-
زبان بستدن
لغتنامه دهخدا
زبان بستدن . [ زَ ب ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خاموش گردانیدن است . (آنندراج ) : نخست از من زبان بستد که طفل اندر نوآموزی چو نایش بی زبان باید نه چون بربط زبان دانش . خاقانی .رجوع به زبان ستدن شود.
-
داد بستدن
لغتنامه دهخدا
داد بستدن . [ ب ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) دادستدن . انتصار. (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). رجوع به دادستدن شود.
-
جستوجو در متن
-
عشر
لغتنامه دهخدا
عشر. [ ع ُ ] (ع مص ) ده یک گرفتن از اموال کسی . (از منتهی الارب ). ده یک بستدن . (دهار). عَشر. و رجوع به عَشر شود.
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب .[ ح َ ] (ع مص ) ربودن مال کسی را و بی چیز گردانیدن او را. ربودن مال . بستدن مال . (تاج المصادر بیهقی ).
-
افتلاذ
لغتنامه دهخدا
افتلاذ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پاره ای از مال گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره ای از مال کسی بستدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
سدس
لغتنامه دهخدا
سدس . [ س َ ] (ع مص ) شش یک از مال کسی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شش یک بستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). || شش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ششم گردیدن . (آنندراج ). ششم ِ گروهی بودن ، یا با خویشتن آنان را شش تن کرد...
-
ثلث
لغتنامه دهخدا
ثلث . [ ث ُ ] (ع اِ) اصطرلاب ثلث . رجوع به اصطرلاب شود. || (مص ) سوم شدن . بسه کردن . سه یک کردن . سیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سه یکی مال کسی بستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
-
دز ابرج
لغتنامه دهخدا
دز ابرج . [ دِ زِ اَ رَ ] (اِخ ) کوهی است بالای ابرج که یک نیمه ٔ آن محکم است و یک نیمه محکم نیست چنانکه حصارتوان کردن و بستدن . اما بتاختن و زودی نتوان ستدن وآب روان در این دز می گذرد و از کوه به زیر می افتد وآب دیه از آن است . (فارسنامه ٔ ابن البلخ...
-
ارتزاق
لغتنامه دهخدا
ارتزاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) روزی ستدن . (تاج المصادر بیهقی ). روزی بستدَن . (زوزنی ). روزی ستاندن . روزی یافتن . (منتهی الارب ). روزی جستن و در مثنوی ظاهراً بمعنی متعدّی آمده است : زانکه میکائیل از کیل اشتقاق دارد و کیّال شد در ارتزاق . مولوی .|| مرس...
-
استیداء
لغتنامه دهخدا
استیداء.[ اِ ] (ع مص ) استئداء. یاری خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). یاری و نصرت خواستن از. استعداء. (زوزنی ). || مال بستدن بمصادره . (تاج المصادر بیهقی ). گرفتن مال از کسی . || استودی فلان ٌ بحقی ؛گروید حق ّ مرا؛ ای اقرّ به و عرفه . (تاج العروس ).
-
استیکال
لغتنامه دهخدا
استیکال . [ اِ ] (ع مص ) استئکال . مال کسی ستاندن و خوردن آن خواستن . مال کسی را ستدن و خوردن .مال کسی بستدن و بخوردن . (تاج المصادر بیهقی ): استیکال ضعفا؛ خوردن مال آنان . || لقمه گرفتن خواستن . || وکیلی خواستن . (مجمل اللغه ).
-
اقتراض
لغتنامه دهخدا
اقتراض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) وام گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قرض گرفتن . قرض ستاندن . وام ستدن . (تاج المصادر بیهقی ). وام بستدن . (المصادر زوزنی ). || غیبت کسی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).