کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسامان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسامان
لغتنامه دهخدا
بسامان . [ ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) نیک و خوب و راست . (ناظم الاطباء) : که این را ندانم چه خوانند و کیست نخواهد بسامان درین ملک زیست . سعدی (بوستان ).کسی گفت و پنداشتم طیبت است که دزدی بسامان تر از غیبت است . سعدی (بوستان ).بسامانم نمی پرسی نمیدانم چ...
-
جستوجو در متن
-
ساخته کاچار
لغتنامه دهخدا
ساخته کاچار. [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آماده . با اسباب . بسامان و به اندام : اکنون سور است و مردم آید بسیارکارشگرف است و صحن ساخته کاچار.نجیبی .
-
نامنظمی
لغتنامه دهخدا
نامنظمی . [ م ُن َظْ ظَ ] (حامص مرکب ) پراکندگی . آشفتگی . پریشانی . بی نظم و ترتیب بودن . منظم و بسامان و مرتب نبودن .
-
آماده کردن
لغتنامه دهخدا
آماده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِعداد. احتشاد. برساختن . ساختن . مهیا کردن . اشراط. تیار، راست ، بسامان کردن . پرداختن . ساختن و پرداختن . آمادن .
-
صلاح پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
صلاح پذیرفتن . [ ص َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) بسامان شدن . درست شدن . آراسته شدن : متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد. (گلستان ).
-
آزندن
لغتنامه دهخدا
آزندن . [ زَ دَ ] (مص ) آزَنْدیدن . آزَنیدن . دوختن بسوزن . کوفتن (؟) : عصیب و گرده برون کن تو زود و بر هم کوب جگر بیازن و آکنج را بسامان کن .کسائی .
-
آماده شدن
لغتنامه دهخدا
آماده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بساختن . بسغدن . سغدن . آسغدن . بسیجیدن . سیجیدن . ساختن . شکردن . آراستن . حاضر، مهیا، مستعد، معد، مثمر، ممهد شدن . استعداد. تَهَیﱡاء. تیار، بساز، بسامان ، ساخته و پرداخته شدن .
-
روشن ایام
لغتنامه دهخدا
روشن ایام . [ رَ / رُو ش َ اَی ْ یا ] (ص مرکب ) بهروز. درخشان روزگار. سپیدروز و کامروا : دین روشن ایام است از او دولت نکونام است از اوملکت باندام است از او ملت بسامان باد هم .خاقانی .
-
سکه شدن
لغتنامه دهخدا
سکه شدن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بصورت سکه درآمدن پول . (فرهنگ فارسی معین ).- سکه شدن کار (و بار) ؛ تنظیم یافتن آن . آماده شدن آن . بسامان رسیدن . درست شدن کار و بار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کار راست کردن
لغتنامه دهخدا
کار راست کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسامان و روبه راه ساختن امور. آماده ساختن وسائل : بازگرد و کار راست کن تا بنزدیک سلطان روی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 165).
-
نامستقیم
لغتنامه دهخدا
نامستقیم . [ م ُ ت َ ] (ص مرکب ) غیرمستقیم . ناراست . کج و معوج . || نابسامان . نااستوار. که براه و بسامان نیست . پریشان : دل چو کانون و دیده چون آتش کار نامستقیم و حال سقیم .ابوالعلاء.
-
منتظمی
لغتنامه دهخدا
منتظمی . [ م ُ ت َ ظِ ] (حامص ) منتظم بودن . مرتب و بسامان بودن : چشم بد دور که بس منتظم است آن دولت آری آن دولت را منتظمی معهود است . انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 56).رجوع به مُنتَظِم شود.
-
استتباب
لغتنامه دهخدا
استتباب . [ اِ ت ِت ْ ] (ع مص ) راست شدن کار. (تاج المصادر بیهقی ). مهیا شدن کار. کامل و راست شدن کاربرای کسی . (منتهی الارب ). آماده شدن کار. || مستقیم گشتن کار. استقامت کار. بسامان شدن کار.
-
نظام دادن
لغتنامه دهخدا
نظام دادن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) بسامان کردن . مرتب کردن . سامان دادن . آراستن : چو بی نظامی دین را نظام خواهی دادنظام دنیا رانک بی نظام باید کرد. ناصرخسرو.نظام داد نظامات ملک را بسخن چنان که کار مقیمان خاک را به سخا. انوری (از آنندراج ).|| سلام نظا...