کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزرک
لغتنامه دهخدا
بزرک . [ ب َ رَ ] (اِ) دانه ایست که از آن روغن چراغ گیرند و بعربی کتان گویند. (مجمعالفرس ) (فرهنگ شعوری )(انجمن آرای ناصری ) (برهان ). تخم کتان و هر تخم خردو کوچک . (ناظم الاطباء). بزر کتان . کشدانک . کتان . تخم وش . بذر کتان . زغیر. یانه . (یادداشت ...
-
جستوجو در متن
-
کشدانگ
لغتنامه دهخدا
کشدانگ . [ ک َ ن َ ] (اِ) بزرک . کتان . (یادداشت مؤلف ).
-
بزرگ
لغتنامه دهخدا
بزرگ . [ ب َ رَ ] (اِ) بزرک . تخم کتان . (ناظم الاطباء). دانه ایست که از آن روغن چراغ گیرند و بعربی کتان گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به بزرک شود.
-
شالقون
لغتنامه دهخدا
شالقون . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش شهرستان سراب . سکنه ٔ آن 701 تن است . آب آن از چاه ، محصول آن غلات و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
بدولی
لغتنامه دهخدا
بدولی . [ ب ِ دُو ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان ماکو که 250 تن سکنه دارد. محصول آن غلات و بزرک است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4).
-
پیه سوز
لغتنامه دهخدا
پیه سوز. (اِ مرکب ) پایه ٔ چراغی از سفال یا از مس و امثال آن که پیه یا روغن کرچک یا بزرک در آن ریختندی با فتیله ای از پنبه . پایه ٔ مسین و برآن چراغی سفالین و درآن چراغ روغن کرچک یا بزرک و پلیته ای که بشب می افروختند. ظرفی که در آن پیه سوزند. (آنندرا...
-
عسکرآباد
لغتنامه دهخدا
عسکرآباد. [ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب . سکنه ٔ آن 817 تن . آب آن از رودخانه و قنات . محصول آن غلات و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
عیدللو
لغتنامه دهخدا
عیدللو. [ دِل ْ لو ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه با 189 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و نخود و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زیت بزرالکتان
لغتنامه دهخدا
زیت بزرالکتان . [ زَ ت ُ ب َ رِل ْ ک َت ْ تا ] (ع اِ مرکب ) زیت حار. روغن دانه ٔ کتان . روغن تخم بزرک . (از دزی ج 1 ص 616).
-
هزارمنی
لغتنامه دهخدا
هزارمنی . [ هَِ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش رامهرمز شهرستان اهواز دارای 75 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ رامهرمز و محصول عمده اش غله ، برنج ،کنجد و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
جنگ تپه
لغتنامه دهخدا
جنگ تپه . [ ج َ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، دارای 141 تن سکنه . آب آن از خان و محصول آن غلات و بزرک . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
دلاک قبری
لغتنامه دهخدا
دلاک قبری . [ دَل ْ لا ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق ، بخش قره آغاج ، شهرستان مراغه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ونخود و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
رج
لغتنامه دهخدا
رج . [ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب . سکنه ٔ آن 114 تن است . آب آن از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زاموسقه
لغتنامه دهخدا
زاموسقه . [ ق َ / ق ِ ] (از روسی ، اِ) متخذ از زاماسکه ٔ روسی . بطانه ٔ روغن بزرک و گل قزوین سرشته که شیشه را با آن به در و پنجره استوار کنند. در تداول امروز زامسقه و زامسکه نیز معمول است .