کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزج
لغتنامه دهخدا
بزج . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران . سکنه 416 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و عسل است . شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم و گلیم بافی . راه آن مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1).
-
بزج
لغتنامه دهخدا
بزج . [ ب َ ] (ع مص ) فخر نمودن . || برانگیختن کسی را بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
بذج
لغتنامه دهخدا
بذج . [ ب َ ذَ ] (ع اِ) بره بمنزله ٔ بزغاله ٔ یکساله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). معرب بره و بمعنی آن . (ناظم الاطباء) (از معرب جوالیقی ص 58 و 151). بره . (از اقرب الموارد). ج ، بِذجان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (از معرب جوالیقی ص 58)...