کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برپای کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برپای کردن
لغتنامه دهخدا
برپای کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برپا کردن . اقامه کردن . اقامه . (تاج المصادر) : آن جهود سگ ببین چه رای کردپهلوی آتش بتی برپای کرد. مولوی .بر او پادشا حکم برپای کرددو سالش بمصر اندرون جای کرد. شمسی (یوسف و زلیخا). || نصب کردن . منصوب کردن . گم...
-
واژههای مشابه
-
برپای جستن
لغتنامه دهخدا
برپای جستن . [ ب َ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) بزور پا برجستن . (آنندراج ). ناگهان جهیدن و بحالت ایستاده درآمدن : چو شاه آنچنان دید برپای جست گرفتش سر دست رستم بدست . فردوسی .چو بشنید مهراب برپای جست نهاد از بر دسته ٔ تیغ دست . فردوسی .ولی همچنان بر دعا داش...
-
برپای ماندن
لغتنامه دهخدا
برپای ماندن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) قائم بودن . سرپا بودن . || ثابت ماندن . استوار ماندن . || افراشته : سایه صفت چند نشینی به غم خیز که بر پای نکوتر علم . نظامی .حرم عفت و عصمت بتو آراسته بادعلم دین محمد به محمد برپای . سعدی .|| صائم . (یادداشت مؤلف...
-
فلک برپای دار
لغتنامه دهخدا
فلک برپای دار. [ ف َ ل َ ب َ ] (نف مرکب ) برپای دارنده ٔ فلک . فلک بان . خداوند : فلک برپای دار انجم افروزخرد را بی میانجی حکمت آموز.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
رایت انگیختن
لغتنامه دهخدا
رایت انگیختن . [ ی َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) علم برافراشتن . بیرق بلند کردن . برپای کردن و فروگشادن علامت . نصب کردن علم . افراختن علم . بپا داشتن علم : در آن دژ که او رایت انگیخته سر کوتوال از دژ آویخته .نظامی .
-
خیزانیدن
لغتنامه دهخدا
خیزانیدن . [ دَ ] (مص ) خیزیدن کنانیدن . برخاستن فرمودن . (ناظم الاطباء). بخاستن داشتن . (یادداشت مؤلف ).- بخیزانیدن ؛ خیزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).الازلاق . بخیزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).- برخیزانیدن ؛ خیزانیدن .|| برپای کردن . راست کردن . ...
-
اغیاء
لغتنامه دهخدا
اغیاء. [ اِ ] (ع مص ) برپای ساختن درفش و رایت . یقال : اغییت الغایة اغیاءً. (ناظم الاطباء). برافراشتن علم . (از اقرب الموارد). غایة (رایت ) برپای کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اِغایَة. (منتهی الارب ). تغییة. (از اقرب الموارد). || اغیاء السحاب ؛ بر جای...
-
روز
لغتنامه دهخدا
روز. [ رَ ] (ع مص ) آزمودن . (تاج المصادر بیهقی ). آزمودن کسی را و آزمودن آنچه نزد اوست . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب )(از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سنجیدن سنگی را برای دانستن وزن آن . (از اقرب الموارد). || سنجیدن و آزمودن دینار را برای دانس...
-
برپا کردن
لغتنامه دهخدا
برپا کردن . [ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب ) برپا داشتن چنانکه مجلس جشن یا عزائی را. انعقاد آن . منعقد کردن آن . تشکیل دادن آن . اقامه .برپا ساختن . || تأسیس کردن . پی افکندن . بنیاد کردن : از بهشت ندا آمد از حق تعالی که ای آدم اینک بهشت با این همه نعمت که ...
-
رتوء
لغتنامه دهخدا
رتوء. [ رُ] (ع مص ) سخت کردن گره را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محکم کردن گره را. (ناظم الاطباء). || خبه کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خفه کردن کسی را. (ناظم الاطباء). (از اقرب الموارد). || آرام کردن . (منتهی الارب ) (آ...
-
نصب
لغتنامه دهخدا
نصب . [ ن ُ ص ُ] (ع اِ) نُصب . رجوع به نُصب شود. || ج ِ نصاب . رجوع به نِصاب شود. || ج ِ نصیب . (متن اللغة). || ج ِ نصیبة. (متن اللغة). || ج ِ نَصِب است . (المنجد). || نَصب هرچه برپای کرده شود برای عبادت از بتان و غیر آن . (ترجمان علامه جرجانی ص 99)....
-
تحارب
لغتنامه دهخدا
تحارب . [ ت َ رُ ] (ع مص ) احتراب . (زوزنی ). محاربه . با یکدیگر جنگ کردن . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || آتش جنگ را برافروختن . (اقرب الموارد). جنگ را برپای ساختن . (قطر المحیط).
-
بالانمودن
لغتنامه دهخدا
بالانمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) برپای خاستن . ایستادن . قیام کردن . بر پای ایستادن . || نمودن بالا. نشان دادن قامت . ظاهرکردن و نمایاندن شخص خود:گیرداجلش [ اجلت ] دست که بالا بنمای .(؟).