رتوء. [ رُ] (ع مص ) سخت کردن گره را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محکم کردن گره را. (ناظم الاطباء). || خبه کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خفه کردن کسی را. (ناظم الاطباء). (از اقرب الموارد). || آرام کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آرام گرفتن در جایی . (ناظم الاطباء). || برپای نمودن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || اقامت کردن مرد. (از اقرب الموارد). || برق آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رتوء کسی ؛ رفتن وی . (از اقرب الموارد). مارتاء کبده بطعام ؛ یعنی نخورد طعامی که رفع گرسنگی کند خاص بالکبد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.