کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برونخط 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برون رفتن
لغتنامه دهخدا
برون رفتن . [ ب ِ / ب ُ رو رَ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون رفتن . خارج شدن : رفت برون میر رسیده فرم پخچ شده بوق و دریده علم . منجیک .بگفت و برون رفت گرد دلیربهمراه میلاد و کشواد شیر. فردوسی .خروشی برآورد و دل پر ز دردبرون رفت از ایوان دو رخساره زرد. فردوسی...
-
جستوجو در متن
-
کونال
لغتنامه دهخدا
کونال . (اِ مرکب ) (از: کون ، بن + آل ، حرف نسبت ) در اصطلاح بنایی ، بن برون سوی دیواری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
هزارپای
لغتنامه دهخدا
هزارپای . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) هزارپا. هزارپایه . صدپایه . (یادداشت به خط مؤلف ) : سوار با سر اندر شدی بدو و از آن برون شدی همه تن چون هزارپای به سر.فرخی .
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).منه : خط فلان ؛ کم و اندک خورد فلان . (منتهی الارب ). || شکافتن گ...
-
خاک مراد
لغتنامه دهخدا
خاک مراد. [ک ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خاک زیارتگاه است که کام دل حاصل شود. (آنندراج ) : خط رویش چراغ دیده ٔ شب زنده داران شدغبار خط او خاک مراد خاکساران شد. صائب (از آنندراج ).دیدم غبار خط تو حوری نژاد راصد شکر یافتم پی خاک مراد را. ...
-
کولک
لغتنامه دهخدا
کولک . [ ل َ ] (اِ) کدویی بود که زنان پنبه را در او نهند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302) . کدویی را گویند که زنان پنبه ٔ رشتن را در آن نهند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در لهجه ٔ کرمانی ، کولک (غوزه ٔ پنبه ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : زن برون ک...
-
فرشیدورد
لغتنامه دهخدا
فرشیدورد. [ ف َ شیدْ وَ ] (اِخ ) در پهلوی ساسانی فرشورت ، در اوستا فرش هام ورته . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام برادر اسفندیار که یکی از پهلوانان ایران بود. (ولف ). در جنگ با ارجاسب کشته شد. (یادداشت به خط مؤلف ) : برادرْش را خواند فرشیدوردسپاهی ب...
-
بوی دمیدن
لغتنامه دهخدا
بوی دمیدن . [ دَدَ ] (مص مرکب ) بوی آمدن ... (آنندراج ) : میدمیداز دم مشکین صبا بوی بهشت بوی بردیم از آن زآن سر کوه آمده بود. کمال خجندی (از آنندراج ).از سبزه ٔ خط تو دمد بوی جان هنوزبلبل برون نرفته از این گلستان هنوز.اوجی همدانی (از آنندراج ).
-
زخمگه
لغتنامه دهخدا
زخمگه . [ زَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) جای فرود آمدن شمشیر و دیگر آلات جارحه . مضرب سیف . زخمگاه . رجوع به زخم و زخمگاه و زخمه گاه شود. || نشانه . هدف . غرض . زخمگاه : از خط این دایره در خط مباش زخمگه چرخ مخطط مباش . نظامی .ای زخمگه ملامت من هم قافله ٔ قیا...
-
مأسور
لغتنامه دهخدا
مأسور. [ م َءْ] (ع ص ) گرفتار و محبوس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسیر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : پنج حسی از برون مأسور اوست پنج حسی از درون مأمور اوست . مولوی .|| کسی که به احتباس بول مبتلا باشد. (منتهی الارب ). مبتلا به حبس بول . (ناظ...
-
معترضه
لغتنامه دهخدا
معترضه . [ م ُ ت َ رِ ض َ ] (ع ص ) مؤنث معترض . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معترض شود.- جمله ٔ معترضه ؛ حشو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جمله ای است خارج از اصل موضوع که برای توضیح و تبیین یا دعا و نفرین و جز آن در میان جمله ٔ اصلی در آ...
-
منوچهرخان
لغتنامه دهخدا
منوچهرخان . [ م َ چ ِ ] (اِخ ) از اعاظم لر کوچک است ، بعد از عزل علیقلی خان برادرزاده اش به ایالت ایل مذکور سرافراز شده . مدتی در آن امر نهایت استقلال داشت . در سنه ٔ 1079 هَ . ق . فوت شد و جای او به خلف ارشد او شاهوردی خان رسید. این ابیات از اوست :م...
-
ته نشین
لغتنامه دهخدا
ته نشین . [ ت َه ْ ن ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنچه به تک نشیند ازدرد و جز آن . (آنندراج ). آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد. ته نشسته . (فرهنگ فارسی معین ) : ز جوش باده درد ته نشین بالانشین گرددز موج خنده ترسم خط برون آید از آن لبها. ناظر علی (از آن...
-
سرمشق
لغتنامه دهخدا
سرمشق . [ س َ م َ ] (اِ مرکب ) قطعه ٔ نوشته ٔ خوش نویس که بعرف آن را تعلیم گویند. (غیاث ). قطعه ٔ نوشته ٔ خوشنویس که بعرف آن را تعلیم گویند و آن را در نظر داشته مشق کنند. (آنندراج ) : آیینه بود تخته ٔ مشق آن زمان که عقل سرمشق روشنایی باطن ز ما گرفت ....