کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنامۀ نوبتدهی ورود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برنامه
لغتنامه دهخدا
برنامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (از: بر، پیشوند + نامه ) به معنی سرنامه ، یعنی آنچه بر سر کتابتها و نامه ها نویسند و به عربی القاب و عنوان گویند.(برهان ) (آنندراج ). برنامج و برنامجه معرب آنست . (از آنندراج ). عنوان و لقب و دیباچه و آنچه بر سر ...
-
برنامه
لغتنامه دهخدا
برنامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِخ ) (سازمان ...)دولت ایران بمنظور ارتقاء بهداشت و فرهنگ و ایجاد وسایل کار و افزایش درآمد عمومی در تاریخ 14 اردیبهشت سال 1327 هَ . ش . لایحه ٔ قانونی برنامه ٔ هفت ساله ٔ اول را به مجلس تقدیم کرد و آن در 26 بهمن همان سال ت...
-
جستوجو در متن
-
مورود
لغتنامه دهخدا
مورود. [ م َ ] (ع ص ) تب زده . (منتهی الارب ). آنکه مبتلا به تب نوبه باشد. (ناظم الاطباء). || تب آمده . (دهار) (مهذب الاسماء). تب به نوبت آمده . (منتهی الارب ). || واردشده و آمده . (ناظم الاطباء). || ورود کرده شده .(غیاث ) (آنندراج ). || وظیفه خوانی ...
-
ورود
لغتنامه دهخدا
ورود. [ وُ ] (ع مص )رسیدن و درآمدن و وارد شدن و به جای اندرآمدن و پیوستن . (از ناظم الاطباء). آمدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اندرآمدن . (آنندراج ). حاضر آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). درآمدن . (ناظم الاطباء). حاضر گردیدن . || وِرد. به آب آمدن . ...
-
سیه دولان
لغتنامه دهخدا
سیه دولان . [ ی َه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکندشهرستان تبریز. دارای 190 تن سکنه . آب آن از چشمه ورود. محصول آنجا غلات ، حبوبات و پنبه . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
نقیب ده
لغتنامه دهخدا
نقیب ده . [ ن َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درکاسعیده ٔ بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، در 31هزارگزی شمال غربی کیاسر، در منطقه ٔ جنگلی کوهستانی معتدل هوای مرطوبی واقع است و 140 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ورود گرآب ، محصولش برنج و غلات و ارزن ، شغل...
-
ترشنبه
لغتنامه دهخدا
ترشنبه . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار، در بخش شهرری شهرستان تهران که در 16هزارگزی باختر شهرری و 3هزارگزی شمال راه رباطکریم قرار دارد. جلگه ای است معتدل و 186 تن سکنه دارد. آب آن از قنات ورود کرج و محصول آنجا غلات و صیفی و چغندرقند و شغل اهالی کش...
-
خسروآباد
لغتنامه دهخدا
خسروآباد. [ خ ُ رَ / رُو ](اِخ ) دهی است جزء دهستان افشاریه ٔ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران ، واقع در 40 هزارگزی باختر کرج و ده هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرج به قزوین ، این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل . آب آن از قنات ورود کردان و محصول ...
-
خواجه عور
لغتنامه دهخدا
خواجه عور. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. این دهکده کوهستانی با آب و هوای معتدل و دارای 328 تن سکنه است . آب آن از چشمه ورود و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
-
چکینی
لغتنامه دهخدا
چکینی . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران که در 56 هزارگزی شمال باختری کرج و 6 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرج به قزوین واقع است و 75 تن سکنه دارد. آبش از قنات ورود کردان . محصولش غلات ، بن شن ، چغندر قند، صیفی و لبنیات ....
-
یک شکم
لغتنامه دهخدا
یک شکم . [ ی َ / ی ِ ش ِ ک َ ] (ق مرکب ) به اندازه ٔ شکم . به قدر شکم . آن مقدار که در یک نوبت خوردن سیری آرد.- یک شکم سیر خوردن ؛ خوردن چیزی آن قدر که یک شکم سیر تواند شد. (آنندراج ) : فلکش بر دهی نکرد امیرکه خورد یک شکم چغندر سیر. میرزا طاهر وحید ...
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وِ ] (ع اِ) تب . (منتهی الارب ). اسم است آن را یا نوبت تب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تب به نوبت و نوبت تب . (ناظم الاطباء). || پاره ای از خواندنی از قرآن و جز آن . یقال قرأت الورد. (منتهی الارب ) . جزئی از قرآن که انسان در هر شب به ق...
-
خان لق
لغتنامه دهخدا
خان لق . [ ل ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان فشافویه ٔ بخش ری شهرستان تهران . واقع در 51 هزارگزی جنوب باختری ری و 8 هزارگزی خاور شوسه ٔ قم . این دهکده در جلگه قرار دارد وآب و هوایش معتدل میباشد. سکنه ٔ آنجا 529 تن که مذهب آنها شیعه و زبانشان فارسی است ...
-
سوری
لغتنامه دهخدا
سوری . (اِخ ) سیف الدین سوری برادر ملک قطب الدین و سلطان علاءالدین غوری از سلاطین غور است که جانشین برادر خود ملک فخرالدین شد. چون بهرام شاه غزنوی قطب الدین محمد را شربت مهلک نوشانید، و خبر مرگ وی به سیف الدین سوری رسید، لشکری عظیم فراهم آورده به کین...