کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برمال
لغتنامه دهخدا
برمال . [ ب َ ] (اِ) سینه و سرابالای کوه و پشته . (برهان ) (آنندراج ).
-
برمال
لغتنامه دهخدا
برمال . [ ب َ ] (اِمص مرکب ) ورمال . گریز، که از گریختن است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ورمال شود.- برمال زدن ؛کنایه از گریختن باشد. (برهان ) (از آنندراج ).- برمال کردن ؛ کنایه از گریختن باشد. (برهان ) (از آنندراج ). || (فعل امر) امر به گریختن ،...
-
جستوجو در متن
-
اختلاع
لغتنامه دهخدا
اختلاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن مال کسی را. || طلاق گرفتن زن برمال . (منتهی الارب ). واخریدن زن ، خود را بمهر و جز آن . (آنندراج ). خویشتن بازخریدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). خویشتن را واخریدن زن . (زوزنی ). سر خریدن زن .
-
گربزی
لغتنامه دهخدا
گربزی . [ گ ُ ب ِ / ب ُ ] (حامص ) عاقلی . زیرکی . دانایی . (از برهان ). بباید دانست که حکمت را دو طرف افراط و تفریط است طرف افراط گربزی و طرف تفریط خمود و بلاهت است . (برهان ) (جهانگیری ). علی گفت : ای ابن عم [ خطاب به عبداﷲبن عباس ] تو و معاویه هر د...
-
برمالیدن
لغتنامه دهخدا
برمالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بالا کردن آستین و پاچه ٔ تنبان . (برهان ). بالا زدن آستین و پاچه ٔ تنبان از جهت ساختن کاری . (آنندراج ). بالا کردن آستین و بالا کردن پایچه ٔ تنبان برای شتاب رفتن . (غیاث ). برزدن . لوله کردن و نوردیدن سر آستین بسوی شا...
-
ساطور
لغتنامه دهخدا
ساطور. (ع اِ) آنچه بدان بُرند از کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کارد بزرگ گوشتبُر. (شرفنامه ٔ منیری ). کارد بزرگ و خنجر. (غیاث از منتخب و کشف و لطائف ) (آنندراج ) : همی خواهم من ای دهقان که امروزبگیری خنجری مانند ساطور. (منسوب به من...
-
مخاطرة
لغتنامه دهخدا
مخاطرة. [ م ُ طَ رَ ] (ع مص ) در خطر اوگندن .(زوزنی ). در خطر افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). خود را در خطر افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مخاطره . در بلا و در خطر افکندگی و مهلکه و معرض هلاکت و خطر و بیم و هول و ...
-
پاس
لغتنامه دهخدا
پاس . (اِ) حَرَس . حراست . نگاهبانی . نگهبانی . نگاهداری : دلیر و خردمند و هشیار باش بپاس اندرون سخت بیدار باش . فردوسی .تو کرپاس را دین یزدان شناس کشنده چهار آمد از بهر پاس . فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1599).بهر پاس است مار بر سر گنج نز پی آنکه گیرد از و...