برمال . [ ب َ ] (اِمص مرکب ) ورمال . گریز، که از گریختن است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ورمال شود.
- برمال زدن ؛کنایه از گریختن باشد. (برهان ) (از آنندراج ).
- برمال کردن ؛ کنایه از گریختن باشد. (برهان ) (از آنندراج ).
|| (فعل امر) امر به گریختن ، یعنی بگریز. (برهان ) (آنندراج ). به معنی ورمال ، یعنی آهسته برو. (لغت محلی شوشتر، خطی ).
|| (نف مرکب ) برمالنده . گریزنده .
- بگیر و برمال ؛ آنکه چیزی را بگیرد و فرار کند. (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.