کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بررسی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بررسی کردن
لغتنامه دهخدا
بررسی کردن . [ ب َرْ، رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحقیق کردن .جستجو و پرسش کردن . || امعان نظر کردن .
-
جستوجو در متن
-
معاینه کردن
لغتنامه دهخدا
معاینه کردن . [ م ُ ی َ ن َ / ی ِ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به چشم دیدن . با دقت به بررسی چیزی پرداختن . || بررسی و دقت کردن طبیب در وضع بیمار برای تشخیص بیماری او. و رجوع به معاینه شود.
-
گنل
لغتنامه دهخدا
گنل . [ گ َن ْ ن َ ] (اِخ ) ژان نیکلا (1791 - 1852 م .). شیمی دان فرانسوی که در سارلوئی متولد شد. وی روشهای مومیایی کردن را بررسی و تحقیق کرده است .
-
بازنگریدن
لغتنامه دهخدا
بازنگریدن . [ ن ِ گ َ دَ ](مص مرکب ) توجه کردن . بررسی کردن . مطالعه کردن . رسیدگی . رسیدن بکاری . بازنگریستن : و اوقات رابخش کرده بود زمانی بنماز و خواندن ، زمانی نشاط و خوردن ، زمانی کار پادشاهی بازنگریدن . (تاریخ سیستان ). || نگاه کردن . بعقب نگری...
-
تفتیش
لغتنامه دهخدا
تفتیش . [ ت َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (دهار) (زوزنی ). کافتن . (نصاب ). جستن و کاویدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). کاویدن و کندیدن و جستجو کردن . (غیاث اللغات ). نیک جستجو کردن و کاویدن و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). نظر کردن در ظاهر چیزی و جستج...
-
بازنگریستن
لغتنامه دهخدا
بازنگریستن . [ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بازنگریدن . بازدید کردن . نگاه کردن . توجه کردن .بررسی کردن . رسیدگی کردن : پس از برافتادن آل برمک جریده ای کهن بود نزد من ، بازنگریستم در ورقی دیدم نبشته : بفرمان امیرالمؤمین نزدیک امیر... (تاریخ بیهقی چ ادیب...
-
حساب کردن
لغتنامه دهخدا
حساب کردن . [ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محاسبت حساب : آنگهت ای پسر ندارد سودبا تن خویش کرد جنگ و حساب . ناصرخسرو.با تن خود حساب خویش بکن گر مقری به روز حشر و حساب . ناصرخسرو.گهی که جرم مرا پیش تو حساب کنندتو رشحه ای ز کرمهای بی حساب بریز. خاقانی .منکه ...
-
چهارچشم شدن
لغتنامه دهخدا
چهارچشم شدن . [ چ َ / چ ِ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه است از به دقت در کسی یا چیزی نگاه کردن . کنجکاوانه به بررسی چیزی پرداختن . با کنجکاوی فراوان به کسی یا چیزی نگریستن : صدر جهان محمد اسعد که سوی اواقبال را شده ست ز جودش چهارچشم . هروی مروز...
-
مطالعه کردن
لغتنامه دهخدا
مطالعه کردن . [ م ُ ل َ ع َ / ل ِ ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بررسی کردن .نگریستن در چیزی برای وقوف بر احوال آن : طلیعه فرستند و احوال ترکمانان مطالعه کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 379). بوزنه گرد انجیرستان می گشت و یک یک را مطالعه می کرد بعضی به کار می بر...
-
درنگ کردن
لغتنامه دهخدا
درنگ کردن . [ دِرَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پائیدن . دیر ماندن . مولیدن . فرغول . (یادداشت مرحوم دهخدا). اهمال کردن . کوتاهی کردن . مسامحه کردن . بر جای ماندن . مبادرت به کاری نکردن . تأمل کردن . سوختن وقت . تأخیر کردن . طول دادن . در تعویق و تأخیر اند...
-
نگاه کردن
لغتنامه دهخدا
نگاه کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظر کردن . نظر افکندن : چو ایشان باستند پیش سپاه تو را کرد باید به ایشان نگاه . دقیقی .نگاهش همی داشت پشت سپاه همی کرد هر سو به لشکر نگاه . دقیقی .برفتند ترسان بر آن برز راه که شایست کردن به لشکر نگاه . فردوسی .چ...
-
نگه کردن
لغتنامه دهخدا
نگه کردن . [ ن ِ گ َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نظر کردن . نگریستن : به آهن نگه کن که بُرّید سنگ نرست آهن از سنگ بی آذرنگ . بوشکور.به خارپشت نگه کن که از درشتی موی به پوست او نکند طمْع پوستین پیرای . کسائی .خوب اگر سوی ما نگه نکندگو مکن شو که...
-
ورق
لغتنامه دهخدا
ورق . [ وَ رَ ] (ع اِ) کاغذ. (مهذب الاسماء). برگه ٔ کاغذ. (ناظم الاطباء). کاغذ بریده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بخشی از کتاب شامل دو صفحه . بعضی گویند ورق به این معنی در کلمات قدماء وجود ندارد بلکه ورق اسم است برای پوستهای نازک که بر آنهابنوشتن...
-
مطالعه
لغتنامه دهخدا
مطالعه . [ م ُ ل َ ع َ / ل ِ ع ِ ] (از ع ، اِمص ) نگریستن به هر چیز برای واقف شدن به آن و تأمل و تفکر و اندیشه . نظر به دقت . (ناظم الاطباء). فرهنگستان ایران بجای این کلمه «بررسی » را پذیرفته است : بازرگان از مطالعه ٔ ضیعت و معامله و تجارت بازگشت . ...