کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بردگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بردگی
لغتنامه دهخدا
بردگی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص ) اسارت . اسار. برده شدن . اسیری . غلامی و بندگی واسیری . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صفت برده . (از یادداشت مؤلف ). یکی از رسومی بود که از قدیم بین تقریباً تمام ملل جهان متداول بود نه تنها اقوامی که به کشاورزی اشتغال دا...
-
واژههای مشابه
-
دل بردگی
لغتنامه دهخدا
دل بردگی . [ دِ ب ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت دل برده . عشق . محبت . بیخودی . وجد. جذبه : خواندن بی درد از افسردگیست خواندن بادرد از دل بردگیست . مولوی .ای حیات عاشقان در مردگی دل نیایی جز که در دلبردگی . مولوی .رجوع به دل برده و دل بردن شود.
-
بسر بردگی
لغتنامه دهخدا
بسر بردگی . [ ب ِ س َ ب ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) انجام دادگی . (ناظم الاطباء). اجرا. (فرهنگ فارسی معین ). || ایفای وعده و شرط. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بنده گرفتگی
لغتنامه دهخدا
بنده گرفتگی . [ ب َ دَ / دِ گ ِ رِ ت َ/ ت ِ ] (حامص مرکب ) غلامی و بردگی . (ناظم الاطباء).
-
خواب ربائی
لغتنامه دهخدا
خواب ربائی . [ خوا / خارُ ] (حامص مرکب ) مانعخواب شدگی . ازبین بردگی خواب .
-
خواب زدگی
لغتنامه دهخدا
خواب زدگی . [ خوا / خا زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) خواب آلودگی .حالت خواب داشتن . || خفتگی . خواب بردگی .
-
مسترق
لغتنامه دهخدا
مسترق . [ م ُ ت َ رِق ق ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرقاق . به بردگی گیرنده برده را. (اقرب الموارد). رجوع به استرقاق شود.
-
اسارة
لغتنامه دهخدا
اسارة. [ اِرَ ] (ع مص ) اِسارت . راندن . (منتهی الارب ). || بستن کسی را. || دستگیر شدن . دستگیری . در تداول فارسی زبانان بمعنی اسار و اسیری و بردگی است و به این معنی در لغت عربی اسار بدون تاء است .
-
زیتون خاتون
لغتنامه دهخدا
زیتون خاتون . [ زَ ] (اِخ ) زن ارسلانشاه پادشاه کرمان و مادر کرمانشاه . او امیرزاده بود از ولایت هرات ولی او را به بردگی فروخته بودند. زنی به غایت عاقل و خیرات دوست بود و در کرمان خیرات بسیار فرموده و مدرسه و رباط ساخت و او را عصمت الدین لقب دادند و ...
-
مردگی
لغتنامه دهخدا
مردگی . [ م ُ دَ / دِ ] (حامص ) مرده بودن . ممات . مقابل زندگی به معنی حیات : رحمت ایزد بر او باد در مردگی و زندگی . (تاریخ بیهقی ص 309).مردگی کفر و زندگی دین است هر چه گفتند مغز آن این است . سنائی .ای حیات عاشقان در مردگی در نیابی جز که در دل بردگی ...
-
مسترق
لغتنامه دهخدا
مسترق . [ م ُ ت َ رَق ق ] (ع ص ) نعت مفعولی از استرقاق . به بندگی گرفته شده و اسیر کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برده ای که او را به بردگی گرفته باشند. (اقرب الموارد). مملوک . رجوع به استرقاق شود : بنده ٔ شهوت بتر نزدیک حق از غلام و بندگان مسترق .مو...
-
نقلة
لغتنامه دهخدا
نقلة. [ ن ُ ل َ ] (ع اِمص ) برگردیدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || از جائی به جائی شدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از جائی به جائی بردگی . (ناظم الاطباء). انتقال . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اسم است انتقال را. (منتهی الارب ) (...
-
طلیق
لغتنامه دهخدا
طلیق . [ طَ ] (ع ص ) خنده روی . (منتهی الارب ). گشاده روی . (منتهی الارب ) (دهار). || از قید رسته . (منتهی الارب ). رهاشده ٔ از بند. (منتخب اللغات ). رهاکرده . (منتهی الارب ). آزادکرده (پس از بردگی ). از بند رهاکرده . ج ، طُلقاء. (مهذب الاسماء).- رجل...