کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بردن
لغتنامه دهخدا
بردن . [ ب ِ دَ ] (اِ) تندی و تیزی رفتار. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) : گهی با خاک همخانه گهی با باد هم پیشه گهی با چرخ هم زانو گهی با بحر هم بردن . عبدالواسع جبلی .|| اسب جلد و تیز.(انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ).
-
بردن
لغتنامه دهخدا
بردن . [ ب ُ دَ ] (مص ) کشیدن . حمل کردن . برداشتن . با خود برداشتن . نقل کردن . منتقل کردن . (یادداشت مؤلف ). اذهاب .(تاج المصادر بیهقی ). مقابل آوردن . نقل کردن خواه برای خود یا دیگری و خواه با خود یا همراه و مصحوب دیگری و خواه بر پشت و خواه بر چی...
-
واژههای مشابه
-
علم بردن
لغتنامه دهخدا
علم بردن . [ ع َ ل َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) حمل علم . نقل علم از جائی به جای دیگر. || رجوع به علم بستن شود. (از آنندراج ).
-
ظن بردن
لغتنامه دهخدا
ظن بردن . [ ظَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) گمان کردن : ظن نبردم همی که چون مرغان مر مرا جای در هوا باشد.مسعودسعد.
-
عیب بردن
لغتنامه دهخدا
عیب بردن . [ ع َ / ع ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر کردن عیب . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آشکارا کردن بدی و ظاهر ساختن رسوایی و بدنامی کسی را. (ناظم الاطباء) : پرده ٔ مردم دریدن عیب خود بنمودن است عیب خود می پوشد از چشم خلائق عیب پوش .صائب (دیوان چ امیری...
-
کام بردن
لغتنامه دهخدا
کام بردن . [ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ... از چیزی ؛ متمتع شدن از آن . بهره برداشتن و کام گرفتن از آن چیز. (از آنندراج ).- کام دل بردن ؛ تمتع یافتن . بمراد نایل آمدن : توان بخامشی از عمر کام دل بردن دراز میشود این رشته از گره خوردن .صائب (از آنندراج ).
-
گله بردن
لغتنامه دهخدا
گله بردن . [ گ ِل َ / ل ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) شکایت کردن : گله از دست ستمکاره به سلطان گویندچون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ؟ سعدی (صاحبیه ).بهیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن کجا برم گله از دست پادشاه ولایت ؟سعدی (طیبات ).
-
گمان بردن
لغتنامه دهخدا
گمان بردن . [ گ ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) پنداشتن . توهم . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). ظن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) : گمان برد کز بخت وارون برست نشد بخت وارون از آن یک بدست . ابوشکور.نادان گمان بری و نه آگاهی از تنبل و عزیمت و نیرن...
-
گمانی بردن
لغتنامه دهخدا
گمانی بردن . [ گ ُ ب ُ َد ] (مص مرکب ) در شک قرار گرفتن . گمان بردن . خیال کردن : وگر بردباری ز حد بگذرددلاور گمانی بسستی برد. فردوسی .وگر شهریارت بود دادگرتو بر وی بزشتی گمانی مبر. فردوسی .بسیاربخوردند نبردند گمانی کز خوردن بسیار شود مردم ، بیمار. ف...
-
کیف بردن
لغتنامه دهخدا
کیف بردن . [ ک َ / ک ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، لذت بردن : باید از زندگی کیف برد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کیفر بردن
لغتنامه دهخدا
کیفر بردن . [ ک َ / ک ِ ف َب ُ دَ ] (مص مرکب ) به جزای عمل خود رسیدن . (فرهنگ فارسی معین ). مجازات یافتن . مکافات دیدن : مار راهرچند بهتر پروری چون یکی خشم آورد کیفر بری . ابوشکور.چه گفتند دانندگان خردهر آن کس که بد کرد کیفر برد. فردوسی .که هرگز نران...
-
گوی بردن
لغتنامه دهخدا
گوی بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) حمل کردن گوی از جایی به جای دیگر. منتقل ساختن گوی . || کنایه از زیادتی کردن و فایق آمدن است . (برهان قاطع) (مجموعه ٔ مترادفات ) (آنندراج ). پیشی گرفتن .- گوی از کسی بردن و گوی بردن از کسی ؛ پیشی گرفتن ومقدم شدن به دل...
-
گذاره بردن
لغتنامه دهخدا
گذاره بردن . [ گ ُ رَ / رِب ُ دَ ] (مص مرکب ) عبور دادن . گذراندن : گذاره برد سپه راز ده دوازده رودبه مرکبان بیابان نورد کوه گذار.فرخی .
-
گرو بردن
لغتنامه دهخدا
گرو بردن . [ گ ِ رَ / رُو ب ُ دَ ] (مص مرکب ) پیروز شدن در شرطبندی چنانکه مستحق گرفتن گروشود. سبق بردن . پیشی گرفتن . غلبه کردن : کنون چون گرو برد پیمان ور است چه خواهم زمان زو که فرمان ور است . (گرشاسب نامه ).ز گور آن تک ربودم در دویدن گرو بردم ز مر...