کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برجای مانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برجای مانده
لغتنامه دهخدا
برجای مانده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مانده و خسته و فرسوده از ماندگی . (ناظم الاطباء). || مبتلا به بیماری فالج . || بازپس مانده . وامانده .
-
واژههای مشابه
-
نه برجای
لغتنامه دهخدا
نه برجای . [ ن َ ب َ ] (ص مرکب ) نابرجای . (فرهنگ خطی ). نابجا. بی جا : نه برجای هر کار ناسازواربود چون پلی ز آن سوی جویبار.اسدی .
-
برجای ماندگی
لغتنامه دهخدا
برجای ماندگی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حاصل مصدر است از برجای ماندن سستی و ماندگی و بازماندگی درجای . || فالج . || اندوه و رنج . (ناظم الاطباء).
-
پای برجای
لغتنامه دهخدا
پای برجای . [ ب َ ] (ص مرکب ) پابرجا. استوار. ستوار. پایدار. ثابت . مستقیم . راسخ . ایستاده . محکم . وطید. ثابت قدم : چو گفتار پیران بران سان شنیدسپه را همه پای برجای دید. فردوسی .چو مهراب را پای برجای دیدبسرش اندرون دانش و رای دید. فردوسی .گرت باید ...
-
جستوجو در متن
-
مضبون
لغتنامه دهخدا
مضبون . [ م َ ] (ع ص ) آب اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد برجای مانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد برجای مانده ٔ زمین گیر. (ناظم الاطباء).
-
نثد
لغتنامه دهخدا
نثد. [ ن َ ث ِ ] (ع ص ) آرمیده . برجای مانده . (ناظم الاطباء).
-
کسیح
لغتنامه دهخدا
کسیح . [ ک ِ ] (ع ص ) بشدت لنگ و برجای مانده . (ناظم الاطباء).
-
پس مانده
لغتنامه دهخدا
پس مانده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه در عقب ماند. سپس مانده . عقب مانده . بدنبال مانده . دیری کرده : بساخت از پی پس ماندگان و گمشدگان میان بادیه ها حوضهای چون کوثر. فرخی .خیز ای پس مانده ٔ دیده ضررباری این حلوای یخنی را بخور. مولوی . || طعامی...
-
کسحاء
لغتنامه دهخدا
کسحاء. [ ک َ ] (ع ص ) مؤنث اکسح . برجای مانده . (ناظم الاطباء). رجوع به اکسح شود.
-
زمنون
لغتنامه دهخدا
زمنون . [ زَ م ِ ] (ع ص ) ج ِ زَمِن ؛ برجای مانده . (آنندراج ). رجوع به زمن شود.
-
حارضة
لغتنامه دهخدا
حارضة. [ رِض َ ] (ع ص ) تأنیث حارض . || زن بیمار برجای مانده و مشرف بر مرگ . || گداخته جسم .
-
وتشة
لغتنامه دهخدا
وتشة. [ وَ ت َ ش َ ] (ع ص ) مرد سست بیمار برجای مانده ٔ مشرف بر مرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
ضمن
لغتنامه دهخدا
ضمن . [ ض َ م ِ ] (ع ص ) عاشق .(منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || بیمار در جای بمانده . زمینگیر. ج ، ضُمَنی ̍. (مهذب الاسماء). برجای مانده و مبتلی شده ٔ بمرض . (منتخب اللغات ). برجای مانده و مبتلی در عاهت بدنی ، و فی الحدیث : مَن اَکتب ضمناً بعثه اﷲ ...