کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برتری جستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هم مانند
لغتنامه دهخدا
هم مانند. [ هََ ن َن ْ ] (ص مرکب )همانند. ماننده به یکدیگر : دانش جستن برتری جستن باشد بر همسران و هم مانندان . (قابوسنامه ).
-
تفوق جستن
لغتنامه دهخدا
تفوق جستن . [ ت َ ف َوْ وُ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) بالاتر رفتن و بالاتر شدن . (ناظم الاطباء). برتری جستن . غلبه یافتن . تفوق یافتن . رجوع به تفوق و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
فزونی سگالیدن
لغتنامه دهخدا
فزونی سگالیدن . [ ف ُ س ِ دَ ] (مص مرکب ) برتری خواستن . فزونی جستن . اندیشه ٔ برتری در سر پرورانیدن : نبینی که این بدکنش ریمنافزونی سگالد همی بر منا؟ فردوسی .رجوع به فزونی و فزونی جستن شود.
-
داوری جستن
لغتنامه دهخدا
داوری جستن . [ وَ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) محاکمه کردن . بازپرسی کردن : سپهبد [ بهرام چوبینه ] ز کژی و گندآوری نبد آگه از جستن داوری دو برد یمانی بیکسو نهاددو موزه بنامه نکرد ایچ یاد. فردوسی .مرا زیبد اندر جهان برتری نیارد ز من جست کس داوری . فردوسی . ||...
-
بالا پریدن
لغتنامه دهخدا
بالا پریدن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) جهیدن بسوی بالا. || پرواز کردن به ارتفاع بسیار. || برتری جستن . بلندی جستن . در تداول عامه ، به گزاف ادعای بلندمقامی کردن . بیش از حد به علو مقام تظاهر کردن .
-
عقدی
لغتنامه دهخدا
عقدی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عَقد. رجوع به عقد شود. || مقابل صیغه و منقطعه و متعه . (یادداشت مرحوم دهخدا). زن عقدی ، در مقابل زن صیغه .- امثال : مگر شما از عقدی هستید ما از صیغه ؛ دلیلی بر استعلا و برتری جستن بر ما ندارید. (امثال و حکم دهخدا)....
-
تفاضل
لغتنامه دهخدا
تفاضل . [ ت َض ُ ] (ع مص ) از یکدیگر افزون آمدن . (زوزنی ) (دهار) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || دعوی فزونی کردن هر یک بر دیگری . (از اقرب الموارد). || افزونی جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). |...
-
فزونی جستن
لغتنامه دهخدا
فزونی جستن . [ ف ُ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) برتری خواستن . (یادداشت بخط مؤلف ) : همی فزونی جوید هماره بر افلاک که توبه طالع میمون بدو نهادی روی . فیروز مشرقی . بدو گفت با شاه ایران بگوی که نادیده برما فزونی مجوی . فردوسی .نجستی گرگ بر میشی فزونی نکردی م...
-
تفتح
لغتنامه دهخدا
تفتح . [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] (ع مص ) گشاده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). گشاده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطاوع تفتیح ابواب ،یقال : فتح الابواب فتفتحت . (از اقرب الموارد). || شکفتن گل . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || بلند ک...
-
جستن
لغتنامه دهخدا
جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص ) یافتن . (بهارعجم ) (آنندراج ) (برهان ). یافتن و پیدا کردن . (فرهنگ فارسی معین ). یافتن و گم کرده را پیدا کردن . (ناظم الاطباء). در تداول عوام ، یافتن و یافتن چیزی گمشده . (یادداشت مؤلف ) : شتابید گنجور و صندوق جست بیاورد پوی...
-
پیش افتادن
لغتنامه دهخدا
پیش افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) پیش اوفتادن . تقدم یافتن . مقدم شدن . جلو افتادن .تقدم پیدا کردن . پیشی جستن . سبقت گرفتن . || تفوق یافتن . برتری یافتن . || حادث شدن . روی نمودن . رخ دادن : که از آنچه نهاده باشد خبری ندهد که داند که چون ما بازگشتیم...
-
زبردست کسی دکان گرفتن
لغتنامه دهخدا
زبردست کسی دکان گرفتن . [ زَ ب َ دَ ت ِ ک َ دُک ْ کا گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایت است از بر آن کس برتری جستن . در مقابل او دکان دعوی آراستن . در حوزه حق او وارد شدن . نظیر: رودست کسی زدن . روی دست دیگری رفتن . بالا دست کسی زدن : جواب داد که هان ای س...
-
تفضل
لغتنامه دهخدا
تفضل . [ ت َ ف َض ْ ض ُ ] (ع مص ) افزون شدن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برتری و فزونی . (ناظم الاطباء). || افزونی نمودن . || نیکویی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). لطف و م...
-
استعلاء
لغتنامه دهخدا
استعلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بلند گردیدن روز. (منتهی الارب ). || بلند شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). بلندی . بزرگوار شدن . (غیاث ). علو. (زوزنی ). تعالی . ارتفاع : و علی للاستعلاء ابوعلی با گوشه ای نشست تا رایات ناصرالدین ... رسید روی بخدمت نهاد ...
-
فزونی
لغتنامه دهخدا
فزونی . [ ف ُ ] (حامص ) افزونی . بیشی . زیادتی . (یادداشت بخط مؤلف ). بسیاری و افزونی و کثرت و زیادتی . (ناظم الاطباء). فراوانی : بگنج و فزونی نگیری فریب به پی ار فراز آیدت یا نشیب . فردوسی .تو دل را به آز فزونی مسوزچنین بود تا بود این تیره روز. فرد...