کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآسودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برآسودن
لغتنامه دهخدا
برآسودن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) آسودن . رجوع به آسودن شود.
-
جستوجو در متن
-
تمتح
لغتنامه دهخدا
تمتح . [ ت َ م َت ْ ت ُ ] (ع مص ) برآسودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برآسودن شتر بر دستهای خود در رفتار. (از اقرب الموارد).
-
استرفاه
لغتنامه دهخدا
استرفاه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برآسودن . (منتهی الارب ).
-
فارغ ماندن
لغتنامه دهخدا
فارغ ماندن . [ رِ دَ ] (مص مرکب ) بیکار ماندن . از کار برآسودن . رجوع به فارغ شود.
-
فروآسودن
لغتنامه دهخدا
فروآسودن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) آسودن . برآسودن . استراحت کردن : در آن دیر کهن فرزانه شاپورفروآسود کز ره بود رنجور.نظامی . || خفتن . بخواب رفتن : زمین در سر کشیده چتر شاهی فروآسوده یکسر مرغ و ماهی . نظامی .رج__وع به آسودن شود.
-
استفاقه
لغتنامه دهخدا
استفاقه . [ اِ ت ِ ق َ ] (ع مص ) افاقه . به شدن گرفتن بیمار. صحت روی کردن بیمار را. || بهوش آمدن مست و جز آن . (منتهی الارب ). با هوش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). به خود آمدن . || به حالت اصلی بازگشتن . || برآسودن . (تاج المصادر بیهقی ). || فواق فواق...
-
امتتاح
لغتنامه دهخدا
امتتاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برکشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کندن چیزی از بیخ . (از اقرب الموارد). کندن چیزی را. (از متن اللغة). || برخورداری گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برآسودن شتر در سیر و باد زدن بدستهای خود. (از شرح قاموس ) ...
-
برآساییدن
لغتنامه دهخدا
برآساییدن . [ ب َ دَ ](مص مرکب ) برآسودن . آرام و قرار گرفتن : مگر زو برآساید این بوم و بربفّر تو ای مرد پیروزگر.فردوسی .اگر پیل تن را بچنگ آوری زمانه برآساید از داوری . فردوسی .چو آراید او تاج و تخت مهان برآساید از رنج و سختی جهان . فردوسی .لختی از ...
-
نمدی
لغتنامه دهخدا
نمدی . [ ن َ م َ ] (ص نسبی ) از نمد. چیزهای ازنمد کرده . (یادداشت مؤلف ). ساخته از نمد. (فرهنگ فارسی معین ): کلاه نمدی . || (اِ) بالاپوشی که از نمد سازند و چوپانان و بیابان گردان و ساربانان هنگام سرما یا بارندگی آن را بر دوش یا بر سر کشند.- نمدی آفت...
-
آرام یافتن
لغتنامه دهخدا
آرام یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) استراحت کردن . برآسودن . مستریح شدن : وز آن پس بکین سیامک شتافت [ کیومرث ]شب و روز آرام و خفتن نیافت . فردوسی .سپهدار بشنید و آرام یافت خوش آمدْش از آن مهتران کام یافت . فردوسی .یکی بی هنر بود نامش گرازکزو یافتی شاه [ ...
-
ارفاه
لغتنامه دهخدا
ارفاه . [ اِ ] (ع مص ) برآسوده و تن آسان داشتن . || روغن مالیدن مرد هر روز. (منتهی الأرب ). خود را همه روزه روغن مالیدن . || موی شاندن . (منتهی الأرب ). || ارفاه ابل ؛ بر آب آوردن شتران را هرگاه که خواهد. (منتهی الأرب ). به آب آوردن اشتر هر گه که ...
-
استجمام
لغتنامه دهخدا
استجمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باگیاه شدن زمین . || بسیار شدن آب چاه و گرد آمدن آن . پرآب شدن چاه . (منتهی الارب ). || دست بداشتن از آب کشیدن از چاه تا آب گرد آید. (تاج المصادر بیهقی ). || ماندگی افکندن . برآسودن . (منتهی الارب ): سباشی تکین از اتباع و...
-
استرواح
لغتنامه دهخدا
استرواح . [ اِ ت ِرْ ] (ع مص ) بوی برداشتن . (منتهی الارب ). بوی بردن . خم گرفتن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). بوی گرفتن . بو گرفتن . (وطواط). || آسایش جستن . || آسایش یافتن . برآسودن . (منتهی الارب ). بیارامیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). ...
-
اراحة
لغتنامه دهخدا
اراحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) اِراحت . در باد درآمدن . || رسیدن ، چنانکه خیری از کسی بدیگری . || رد کردن حق کسی را. حق بمستحق رسانیدن . حق کسی با وی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || راحت رسانیدن . آسایش دادن . (غیاث اللغات ). برآسایانیدن . (زوزنی ) (تاج ا...