کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدبخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدبخت
لغتنامه دهخدا
بدبخت . [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) بی طالع. بی نصیب . بداختر. غیرمقبل . (از ناظم الاطباء). شقی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). سیه روز. سیه روزگار. سیاه روز. نحس . منحوس . شقی . شقیه . مقابل خوشبخت . نیک بخت ، سعید. (یادداشت مؤلف )....
-
واژههای مشابه
-
بدبخت کردن
لغتنامه دهخدا
بدبخت کردن . [ ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به روز سیاه نشاندن . سیه روزگار کردن . بداختر و بی طالع گردانیدن . اِشقاء؛ بدبخت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) : نگه دار از آموزگار بدش که بدبخت و گمره کند چون خودش .سعدی (بوستان ).
-
جستوجو در متن
-
شوراختر
لغتنامه دهخدا
شوراختر. [ اَ ت َ ] (ص مرکب ) کنایه از مدبر و بدبخت . (آنندراج ).بدبخت و بی طالع و بی نصیب . (ناظم الاطباء). شوربخت .
-
خدازده
لغتنامه دهخدا
خدازده . [ خ ُ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از بدبخت . کنایه از بیچاره . آنکه بدبخت و بی کس شده .
-
کاناط
لغتنامه دهخدا
کاناط. (ص ) بدبخت باشد. (فرهنگ اسدی ص 22).
-
سگار
لغتنامه دهخدا
سگار. [ س ِ ] (ص ) بی طالع و بدبخت . (ناظم الاطباء).
-
بیروز
لغتنامه دهخدا
بیروز. (ص مرکب ) (از: بی + روز). بدبخت . (ناظم الاطباء)
-
سست بخت
لغتنامه دهخدا
سست بخت . [ س ُ ب َ ] (ص مرکب ) بدبخت و بی طالع. (ناظم الاطباء). مدبر و بدبخت . (آنندراج ) : غمت بر سست بختان کرده لازم سست کوشی را.ظهوری .
-
اشقاء
لغتنامه دهخدا
اشقاء. [ اِ ] (ع مص ) بدبخت کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). بدبخت گردانیدن . به رنج آوردن . (آنندراج ). || شانه کردن موی . (منتهی الارب ).
-
بی سعادت
لغتنامه دهخدا
بی سعادت . [ س َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + سعادت ) بدبخت و ناشاد و نامراد. (از آنندراج ). بدبخت و بی نصیب و بی بهره . (ناظم الاطباء). رجوع به سعادت شود.
-
شقی
لغتنامه دهخدا
شقی . [ ش َ قی ی ] (ع ص ) بدبخت .ضد سعید. ج ، اشقیاء. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر. (یادداشت مؤلف ). بدبخت . ج ، اشقیاء، و شقیّون . (مهذب الاسماء). بدبخت . (دهار) (ترجمان القرآن ص 62) (غیاث ) (از آنندراج )....
-
سیه کام
لغتنامه دهخدا
سیه کام . [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) بدبخت و نامراد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
شقاوی
لغتنامه دهخدا
شقاوی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) بدبخت و بیچاره و مستمند. (ناظم الاطباء).