کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخیلی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بخیلی کردن
لغتنامه دهخدا
بخیلی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخیلی نمودن . لاَّمت نمودن . بخیل و زفت شدن . (ناظم الاطباء). ضنانة. عقص .نفاسة. ضنن . شح . جمود. بخل . (تاج المصادر بیهقی ). شح . بخل . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شح . ضن . (دهار). امساک . (یادد...
-
جستوجو در متن
-
ابخال
لغتنامه دهخدا
ابخال .[ اِ ] (ع مص ) بخیل یافتن کسی را. زفت دیدن کسی را. || به بخل ، به بخیلی ، به زفتی نسبت کردن . || بخیلی کردن . || بخیل شدن .
-
ضنانت
لغتنامه دهخدا
ضنانت . [ ض َ ن َ ] (ع مص ) ضِن ّ. زفت گردیدن و زفتی کردن . بخیلی کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ). بخل ورزیدن . بخیلی . (دهار). بخل .
-
نفاسة
لغتنامه دهخدا
نفاسة. [ ن َ س َ ] (ع مص ) دریغ داشتن بر کسی چیزی را و اهلی نشمردن او را جهت آن چیز. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || بخیلی کردن به چیزی . (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). بخیلی کردن به چیزی از عزیزی . (آنندراج ). رجوع به نَفَس و ن...
-
چس خوری
لغتنامه دهخدا
چس خوری . [ چ ُ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) ممسکی و بخیلی . خست و لآمت . بخیلی کردن در خرج و خست ورزیدن . رجوع به چس خور شود.
-
ضن
لغتنامه دهخدا
ضن . [ ض ِن ن ] (ع مص ) ضَنانة. زفت گردیدن و زفتی کردن . (منتهی الارب ). بخیلی کردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر) (منتخب اللغات ).
-
مماکست
لغتنامه دهخدا
مماکست . [ م ُ ک َ/ ک ِ س َ ] (از ع ، اِمص ) نهایت تأکید و مبالغه به کار بردن . ابرام کردن : شخصی که به مطالبه ٔ اغنام می رفت ... در استرداد و استبدال گوسفند مماکست می رفت . (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 48). || چانه زدن . مِکاس . || بخیلی کردن . || تأکید. ...
-
حجن
لغتنامه دهخدا
حجن . [ ح َ ج َ ] (ع مص ) کژ شدن . کج گردیدن . کژی . اعوجاج . خمیدگی . || کج گردیدن چیز. || اقامت گزیدن در خانه . || بخیلی کردن بچیزی . (از منتهی الارب ).
-
مماکسة
لغتنامه دهخدا
مماکسة. [ م ُ ک َ س َ ] (ع مص ) با کسی بچیزی بخیلی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تشویش کردن در بیع و کم کردن در ثمن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). با کسی در چیزی مِکاس کردن . (تاج المصادر بیهقی ). با کسی مکاس کردن . مکاس . (مصادر ز...
-
حصرمة
لغتنامه دهخدا
حصرمة. [ ح َ رَ م َ ] (ع مص ) بخیلی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پرکردن ، چنانکه مشک را از آب . || حصرمه ٔ قوس ؛ بزه کردن کمان را. سخت بزه کردن کمان . (مهذب الاسماء). || حصرمه ٔ قلم ؛ تراشیدن خامه را. || حصرمه ٔ حبل ؛ سخت تافتن رسن را. (منتهی الار...
-
شح
لغتنامه دهخدا
شح . [ ش َ / ش ِ / ش ُح ح ] (ع مص ) زفتی کردن . (از منتهی الارب ). بخل ورزیدن . (از اقرب الموارد). بخیلی کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (دهار). بخیل و حریص شدن . (المصادر زوزنی ). || آزمندی نمودن .(از منتهی الارب ). حرص ورزیدن . (از اقرب الموارد).
-
حجاء
لغتنامه دهخدا
حجاء. [ ح َج ْءْ ] (ع مص ). بخیلی کردن به . || مولَع شدن به . || شاد گردیدن به . || چنگ در زدن به . || لازم گرفتن چیزی را. || بازداشتن از. (منتهی الارب ). || خوانندگی و ترنم که به آهستگی کنند. زمزمه . (قطرالمحیط).
-
ارتزاز
لغتنامه دهخدا
ارتزاز.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) ترنجیده شدن . || پشیمان شدن . || درنشستن تیر به نشانه . (منتهی الارب ). || استوار شدن چیزی در چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || ثابت بودن بجائی . || بخیلی کردن . (منتهی الارب ). بخیل شدن .
-
مشاحة
لغتنامه دهخدا
مشاحة. [ م ُ شاح ْ ح َ ] (ع مص ) (از «ش ح ح ») با کسی به چیزی بخیلی کردن و با علی متعدی شود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ). || خصومت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خصومت کردن با کسی در ...