کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باقل
لغتنامه دهخدا
باقل . [ ق ِ ] (اِخ ) نام قصبه ایست در ساحل رود سنگال آفریقای غربی که در 560 هزارگزی مشرق شهر سن لویی واقع شده است محصول عمده ٔ آن عاج و فرآورده های حیوانی است . اهالی آن سیاه پوست و اکثر پیرو دین اسلام اند. این ناحیه بسال 1856 م . بتصرف فرانسه درآمد...
-
باقل
لغتنامه دهخدا
باقل . [ ق ِ ] (ع ص ) زمین گیاه برآورده ٔ سبزشده . (ناظم الاطباء). بقلت الارض ؛ انبتت ؛ زمین گیاه برآورد و سبز شد. ابقل الرمث ؛ اخضر؛ سبز شد شوره گیاه فهو باقل . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). مخضر. سرسبز: رمث باقل ؛ ای رمث مخضر. (از اقرب الموار...
-
باقل
لغتنامه دهخدا
باقل .[ ق ِ ] (اِخ ) باقل الایادی . عربی جاهلی بود. (الاعلام زرکلی ج 1 ص 138). مردی بود از ربیعه که گویند آهویی خرید به یازده درهم و در بغل گرفت ، کسی از بهای خریدآن پرسید، او دستها از هم گشود و انگشتان بگشاد و زبان از دهان بیرون کرد تا بنماید که به ...
-
واژههای مشابه
-
باقل آباد
لغتنامه دهخدا
باقل آباد. [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج که در 26 هزارگزی شمال خاوری رزاب و 14 هزارگزی جنوب باختری مریوان به سنندج واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 200 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عم...
-
باقل آباد
لغتنامه دهخدا
باقل آباد. [ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیوان دره ٔ شهرستان سنندج که در 6 هزارگزی شمال حسین آباد بر کنار راه شوسه ٔ فعلی سنندج به سقز واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 360 تن سکنه ، آب آنجا از رودخانه و چشمه تأمین میشو...
-
واژههای همآوا
-
باغل
لغتنامه دهخدا
باغل . [ غ ِ ] (اِ) جای گاو و گوسفند. (برهان ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). آغل . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) شبگاه . و رجوع به آغل شود.
-
جستوجو در متن
-
اعیی
لغتنامه دهخدا
اعیی . [ اَ یا ] (ع ن تف ) درمانده تر در کار. درمانده تر در سخن . بی زبان . (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال :اعیی من باقل ؛ گنگ تر از باقل . مثلی است عربی و باقل مردی بود ضرب المثل در عجزاز بیان . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بافل
لغتنامه دهخدا
بافل . [ ف َ ] (ص ) احمق . سفیه . نادان . (ناظم الاطباء). اماظاهراً همان باقل است که به اشتباه چنین ضبط شده .
-
اعیا
لغتنامه دهخدا
اعیا. [ اَ ] (ع ن تف ) درمانده تر. (از المزهر ص 298).- امثال : اعیامن باقل و هو رجل من ایاد و قیل من ربیعه ...(المزهر ج 1 ص 298).اعیا من ید فی رحم .
-
حجر ذی رعین
لغتنامه دهخدا
حجر ذی رعین . [ ح َ رِ رُ ع َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است . از آن قبیله است عباس تابعی ابن خلید و عقیل بن باقل و قیس بن ابی یزید و هشام بن حمید و ذریات وی .(منتهی الارب ). و حجری اندلسی عبداﷲ نیز بدین خاندان منسوب است . رجوع به الحلل السندسیة (ج 2 ص 35...
-
ادنی
لغتنامه دهخدا
ادنی . [ اَ نا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از دُنُوّ. نزدیک تر. اقرب . مقابل اقصی . || نعت تفضیلی از دنی . زبون تر. (مؤید الفضلاء) (وطواط) (غیاث اللغات ).پست تر. فرومایه تر. ارذل . خسیس تر. پست رتبه تر. مقابل خیر. || کمتر. (منتهی الارب ). کمترین . (مؤید...
-
ایجاز
لغتنامه دهخدا
ایجاز. (ع مص ) کوتاه کردن سخن و اختصار نمودن . (غیاث اللغات ). کوتاه کردن سخن و کوتاه گردیدن آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کوتاه کردن سخن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24) (تاج المصادر بیهقی ) : هم در آن جانب ایجاز و اختصار...