کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باغنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باغنده
لغتنامه دهخدا
باغنده . [ غ َ دَ / دِ ] (اِ) غلوله ٔ پنبه . (غیاث اللغات ). پنبه ٔ زده باشد که گرد کرده پیچیده باشند و گلوله نیز گویند. (فرهنگ اوبهی ). پنبه ٔ حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پنبه ٔ حلاجی شده آماده برای ...
-
جستوجو در متن
-
باغند
لغتنامه دهخدا
باغند. [ غ َ ] (اِ) باغنده . (برهان ).پاغنده . (برهان ). پنبه ٔ حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند. (برهان ، ذیل باغنده ) (ناظم الاطباء). رجوع به باغنده شود. گلوج . (در تداول مردم قزوین ).
-
بادغنده
لغتنامه دهخدا
بادغنده . [ غ َ دَ / دِ ] (اِ) پنبه ٔ زده ٔ گردکرده ازبرای رشتن و باغنده و بندک و کندش نیز گویند. (سروری ).
-
آغنده
لغتنامه دهخدا
آغنده . [ غ ُ دَ / دِ ] (اِ) پنبه ٔ پیچیده و گردکرده باشد ریشتن را. کلوچ . باغنده . پاغنده . غنده . غندش . || نوعی از عنکبوت زهردار. رتیلا. رُتیل . غنده .
-
تعمیت
لغتنامه دهخدا
تعمیت . [ ت َ ] (ع مص ) باغنده ساختن پشم و صوف را بهر رشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
وشائع
لغتنامه دهخدا
وشائع. [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ وشیعة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و آن ماشوره و چوبی است که بافنده بر آن رشته های رنگین پیچد، و ماکوی بافنده و نواله ٔ باغنده . (آنندراج ). رجوع به وشیعة شود.
-
بندش
لغتنامه دهخدا
بندش . [ ب َ دَ ] (اِ) پنبه ٔ حلاجی کرده و گلوله نموده باشد بجهت رشتن . (برهان ) (ناظم الاطباء). پنبه ٔ محلوج . (آنندراج ). پنبه ٔ برزده و گردکرده ریسیدن را و نیز باغنده و پاغنده و پیچک و بندک و غنده و کندش و گلن نیز گویند و هندکاله نامندش . (شرفنامه...
-
عرناس
لغتنامه دهخدا
عرناس . [ ع ِ ] (ع اِ) مرغی است مانند کبوتر، و انسان متوجه آن نمی گردد مگر هنگامی که از پیش پای انسان پرواز کند و باعث ترس او شود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُرنوس . رجوع به عرنوس شود. || بینی کوه . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). ج ، عرا...
-
گلغنده
لغتنامه دهخدا
گلغنده . [ گ ُ غ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (از: گل + غند) گلغونده . (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). پنبه ٔ برزده باشد که بجهت رشتن گلوله کرده باشند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : در میانشان نجیب منده ٔ من همچو در بند خار گلغنده . سوزنی سمرقندی (از حاشی...
-
سبیخ
لغتنامه دهخدا
سبیخ . [ س َ ] (ع اِ) پاره ای از پنبه که آن را پهن کرده دوا بر آن پاشند. (منتهی الارب ). پاره ای از پنبه که بر آن دوا و غیره قرار دهند. (اقرب الموارد). || پَرِ افتاده از مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): وردت ماء حوله سبیخ الطیر و سبائخة. (اقرب...
-
وشیعة
لغتنامه دهخدا
وشیعة. [ وَ ع َ ] (ع اِ) خطهای غبار برهم پیچیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ماشوره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چوبی که بافنده بر آن رشته های رنگین پیچد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). بندک و ماشوره ٔ جولا...
-
پاغنده
لغتنامه دهخدا
پاغنده . [ غ ُ / غ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پنبه ٔ برپیچیده بودکه زنان ریسند. (فرهنگ اسدی نسخه ٔ خطی نخجوانی ). کلوچ پنبه . آن پنبه که حلاج گرد کرده باشد. پنبه ٔ گلوله کرده بود. (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). آن پنبه ٔ پیچیده بود که حلاج گرد کرده بود عمداً....
-
توشیع
لغتنامه دهخدا
توشیع. [ ت َ ] (ع مص ) رقم کردن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). نگار کردن جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پنبه زدن و درپیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). باغنده ساختن پنبه را بعد زدن یادر ابهام و خنصر پیچیدن رشته را تا ...
-
پنبه
لغتنامه دهخدا
پنبه . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ا) گیاهی که از الیاف غوزه ٔ آن ریسمان و پارچه کنند. کرشَف . کُرسُف . کرفُس . کرسوف . قضم . قطب . بِرَس ْ. قُطْن . قُطُن ّ. طُوط. قور. شحم الارض . رازقی . خرنف . ندف . دِعس . عَطب . عُطب . عُطُب . عطوب . (منتهی الارب ) : می...