کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازماندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازماندن
لغتنامه دهخدا
بازماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) باقی ماندن . (ناظم الاطباء). بجای ماندن . به یادگار ماندن : بمرد او و آن تخت از او بازمانداز آن پس که کام بزرگی براند. فردوسی .من و مادرم ایدرو چند زن نیای کهن بازمانده بمن . فردوسی .چو او بگذرد زین سرای سپنج از او بازمان...
-
جستوجو در متن
-
اثبیرار
لغتنامه دهخدا
اثبیرار. [ اِ ] (ع مص ) اثبئرار. بازماندن . || کاهلی کردن .
-
اجتفار
لغتنامه دهخدا
اجتفار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازماندن فحل از گشنی . (منتهی الارب ).
-
عنان دزدیدن
لغتنامه دهخدا
عنان دزدیدن . [ ع ِ دُ دی دَ ] (مص مرکب ) بازماندن . (برهان قاطع) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). پا کشیدن از رفاقت و بازماندن از رفتن . (از آنندراج ).
-
ازء
لغتنامه دهخدا
ازء. [ اَزْءْ ] (ع مص ) سیر کردن گوسپندان بچرانیدن . سیر چرانیدن گوسپندان : اَزَاءَ الغنم . (منتهی الارب ). || بددل و ترسان شدن از کاری آغازیده و بازماندن از آن . بددل شدن و بازماندن از حاجت : اَزاءَ عن الحاجة. (منتهی الارب ).
-
شلی
لغتنامه دهخدا
شلی . [ ش َ ] (حامص ) از کار بازماندن دست و پا. شل شدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شَل شود.
-
تجفیر
لغتنامه دهخدا
تجفیر. [ ت َ ] (ع مص ) بازماندن فحل از گشنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط).
-
ملوخ
لغتنامه دهخدا
ملوخ . [ م ُ ] (ع مص ) بازماندن گشن از گشنی . (منتهی الارب ). ملاخة. (ناظم الاطباء). رجوع به ملاخة شود.
-
اشتداه
لغتنامه دهخدا
اشتداه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیخود شدن و متحیر گردیدن . || بازماندن . (منتهی الارب ).
-
حوقال
لغتنامه دهخدا
حوقال . [ ح َ ] (ع مص ) حوقلة. حیقال . بازماندن پیر از جماع بسبب پیری . رجوع به حوقلة شود.
-
خیت شدن
لغتنامه دهخدا
خیت شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شرمنده شدن . پس از بازماندن از دعوی خود. (یادداشت بخط مؤلف ).بور شدن . کنفتی بارآوردن .
-
تجفر
لغتنامه دهخدا
تجفر. [ ت َ ج َف ْ ف ُ ] (ع مص ) بزرگ شدن بچه ٔ گوسفند و بزرگ شکم شدن آن . (اقرب الموارد). || چهارماهه شدن بچه ٔ گوسفند و ازشیر بازماندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). چهارماهه شدن و از شیر بازماندن بزغاله . (آنندراج ) (از ناظم ا...
-
تحیض
لغتنامه دهخدا
تحیض . [ ت َ ح َی ْ ی ُ ] (ع مص ) حایض شدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). بازماندن زن از نماز در ایام حیض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازماندن زن از نماز و انجام دادن کاری که زنان حائض میکنند. (از قطر المحیط). بمعنی حیض . خارج شدن چیزی ما...
-
اجفار
لغتنامه دهخدا
اجفار. [ اِ ](ع مص ) ناپدید گردیدن . (منتهی الارب ). || بازماندن از آرمش : اجفر عن المراءة. (منتهی الارب ). || بازماندن فحل از گشنی . (منتهی الارب ). || ترک ملاقات کردن : اجفر عن صاحبه . (منتهی الارب ). || اجفرت ما کنت فیه ؛ ترک کردم آنچه داشتم . (من...