کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بروق
لغتنامه دهخدا
بروق . [ ب َ ] (ع ص ) بارق . مبرق : ناقة بروق ؛ ناقه که دم بلند کند که آبستنی نماید و آبستن نباشد. (از منتهی الارب ). و رجوع به بارق و مبرق شود.
-
حزنه
لغتنامه دهخدا
حزنه . [ ح ُ ن َ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار شکر برادران بارق در ازد یمن . (معجم البلدان ). و در مراصدالاطلاع تصحیف شده است .
-
بارقی
لغتنامه دهخدا
بارقی . [ رِ ] (اِخ ) نسبت به بارق که آبی است به سراة و بر کسی اطلاق شود که در ایام سیل عرم بدان آب فرودآمده است . (از معجم البلدان ج 2). || منسوب است به بارق که جبالی است که منزلگه ازد میباشدکه بگمان من در بلاد یمن باشد. (از انساب سمعانی ).
-
حال
لغتنامه دهخدا
حال . (اِخ ) شهری است در یمن از سرزمینهای ازد و بارق و یَشکُر. ابومنهال عبیدةبن منهال گوید: چون اسلام به این سرزمین رسید یشکرها پیش دستی کردند و بارق ها سستی نمودند. و آنان خویشاوند یشکر بودند و نام یشکر والان است ، و در کتاب الردة آمده : حال از مخلا...
-
دستینج
لغتنامه دهخدا
دستینج . [ دَ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب دستینه . یارق . (از اقرب الموارد). یاره . و رجوع به دستینه شود. || بارق . (اقرب الموارد). ابر با درخش . (منتهی الارب ).
-
سینداد
لغتنامه دهخدا
سینداد. (اِخ ) از مرزبانان پارسی است که بر دیار عرب بر زمین کنده و حضرموت فرمان داده است . و قصرذی الشرقات ساخته ٔ اوست . شاعر گفته است : اهل الخورنق و السدیر و بارق و القصر ذی الشرقات من سینداد.(از مجمل التواریخ و القصص ص 179).
-
بارقیة
لغتنامه دهخدا
بارقیة. [ رِ قی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) کاسه های بزرگ بارقییه منسوب به بارق کوفه . ابوذؤیب گوید : فما ان هما فی صحفة بارقیةجدید امرت بالقدوم و بالصقل .(از تاج العروس ).
-
خبذع
لغتنامه دهخدا
خبذع . [ خ ِ ذَ ] (اِخ ) ابن مالک بن ذی بارق ابن مالک ... ابن همدان جد بطن خبذع (که بطنی از همدان است ). (از لباب الانساب ابن اثیر).
-
غرقدة
لغتنامه دهخدا
غرقدة. [ غ َ ق َ دَ ] (اِخ ) وی صحبت پیغمبر را دریافته است . طبری در تاریخ خود گوید: هنگامی که مسلمانان همگی از دجله گذشتند مردی از «بارق » به نام غرقده از پشت اسب خود به آب افتاد. قعقاع بن عمرو عنان اسب خود را به سوی او متوجه کرد واز دستش گرفت تا از...
-
ذات الارانب
لغتنامه دهخدا
ذات الارانب . [ تُل ْاَ ن ِ ] (اِخ ) نام موضعی است ، عدی بن الرقاع راست :فذر ذا ولکن هل تری ضوء بارق و میضاً تری منه علی بعده لمعاتصعد فی ذات الارانب موهناًاذا هز رعداً خلت فی ودقه شفعاً.(معجم البلدان ).
-
بارقی
لغتنامه دهخدا
بارقی . [ رِ ] (اِخ ) سراقةالبارقی . دو تن بودند یکی سراقةبن مرداس البارقی اکبر و دیگری سراقةبن مرداس بارقی اصغر که شرح حال هر دو در المؤتلف و المختلف آمدی صص 134-135 آمده است . (از حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ص 301). و رجوع به بارق و بارقی و سراقةبن مرد...
-
وادعة
لغتنامه دهخدا
وادعة. [ دِ ع َ ] (اِخ ) یا وداعةبن (بروایت جمهرة النسب ابن کلبی ) عمروبن عامربن ناسج بن رافعبن مالک ذی بارق بن مالک بن جشم پدر قبیله ای است از جشم بن حاشدبن حزان بن نوف بن همدان و از آن قبیله است .الاجدع بن مالک بن امیةبن الوداعی بن معمربن الحرث بن ...
-
ذوالشرفات
لغتنامه دهخدا
ذوالشرفات . [ ذُش ْ ش ُ رُ ] (اِخ ) (قصر...) صاحب مجمل التواریخ والقصص گوید: ذکر ایشان که در این عهد بر دیار عرب فرمان دادند. حمزه ٔ اصفهانی در تاریخ گوید که چند مرزبان بر دیار عرب از پارسیان فرمان دادند پراکنده ، کسانی را که به یمن ذکر کرده شد و دیگ...
-
لعلع
لغتنامه دهخدا
لعلع. [ ل َ ل َ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است و بدان جا جنگی بوده است . (معجم البلدان ). || موضعی و آبی در بادیه . (منتهی الارب ). آبی است در بادیه و گویند منزلی است میان بصره و کوفه : عُرنی ؛ تا عین جمل سی میل و تا صیدسی میل و تا اخاد...
-
حرة
لغتنامه دهخدا
حرة. [ ح َرْ رَ ] (اِخ ) رزمگاه حُنَین . || موضعی به تبوک . || جائی به تقدة. || جائی میان مدینة و عقیق . || جائی قبلی مدینة. || جائی به بلادقیس . || جائی به دهناء. || جائی به عالیه ٔ حجاز. || جائی نزدیک فید. || جائی به کوههای طی . || جائی به زمین بار...