کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارش
لغتنامه دهخدا
بارش . [ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از باریدن . عمل باریدن . ریختن . دَرّ. دُرور. باریدن . (ناظم الاطباء) : برق وارم به وقت بارش میغبه یکی دست می بدیگر تیغ. نظامی (هفت پیکر).ببارش تیغ او چون آهنین میغکلید هفت کشور نام آن تیغ. نظامی .بر آن تیره دل بارش تیر...
-
جستوجو در متن
-
بارشی
لغتنامه دهخدا
بارشی . [ رِ ] (ص نسبی ) منسوب به بارش : هوای بارشی . ابر بارشی . رجوع به بارش شود.
-
کشر
لغتنامه دهخدا
کشر. [ ک َ ش َ ] (ع اِ) نان خشک . || خوشه ٔ انگور که بارش خورده باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شتاب باریدن
لغتنامه دهخدا
شتاب باریدن . [ ش ِ دَ ] (مص مرکب ) باریدن بشتاب . بارش تند و سخت : اِفراط؛ شتاب باریدن . (منتهی الارب ).
-
قضام
لغتنامه دهخدا
قضام . [ ق ُض ْ ضا ](ع اِ) نوعی از شوره گیاه ، یا آن طحما است . || خرمابن دراز که بارش خشک گردد. (منتهی الارب ).
-
بهار آوردن
لغتنامه دهخدا
بهار آوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) گل دادن . شکوفه کردن : کجا روز کشتنْش بار آوردبسالی دو بارش بهار آورد.فردوسی .
-
غم بار
لغتنامه دهخدا
غم بار. [ غ َ ] (ص مرکب )آنکه بارش غم باشد. غم آور. دارنده ٔ غم : شاخ و شجر دهر غم و مشغله بار است زیراکه بر این شاخ غم و مشغله بار است .ناصرخسرو.
-
قبور
لغتنامه دهخدا
قبور.[ ق َ ] (ع ص ) زمین پست و نرم . || خرمابن زود بارآور. || خرمابن که بارش در شاخ او بوده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
فریدونکار
لغتنامه دهخدا
فریدونکار. [ ف ِ رِ ] (ص مرکب ) آنکه کار و بارش چون فریدون بود در پیروزی و کامیابی : جم سیر و سام رزم و دارابزمی رستم کرداری و فریدونکاری .فرخی .
-
تندی زدن
لغتنامه دهخدا
تندی زدن . [ ت ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) سخت اثر کردن : چو بر شاپور تندی زد خمارش ز رنج دل سبک تر گشت بارش .نظامی .
-
خر کردن
لغتنامه دهخدا
خر کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خر کردن کسی ؛ با تملق او را فریفتن . (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال :خرش کن بارش کن . (از امثال و حکم دهخدا).
-
هوم
لغتنامه دهخدا
هوم . (ترکی ، اِ) به ترکی نام گیاهی است شاخه های آن پرگره و بارش شبیه به عنب الثعلب و کبک از آن بسیار محظوظ است و گفته اند از سموم قتاله است ،چون پیکان را به آب آلوده ٔ آن خشک نمایند زخمش کشنده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
ناز خریدن
لغتنامه دهخدا
ناز خریدن . [ خ َدَ ] (مص مرکب ) غم خوردن . تیمار داشتن : یتیم ار بگرید که نازش خرد؟وگر خشم گیرد که بارش برد؟ سعدی .|| تحمل ناز کردن . ناز کشیدن . رجوع به ناز شود.
-
مکتام
لغتنامه دهخدا
مکتام . [ م ِ ] (ع ص ) ناقة مکتام ؛ ناقه ای که دم برندارد وقت باردار شدن و بارش معلوم نگردد. (منتهی الارب ). ماده شتری که هنگام آبستنی دم برندارد و بارداری آن معلوم نگردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).