کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باربند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باربند
لغتنامه دهخدا
باربند. [ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه بارهارا بندد. || (اِ مرکب ) نواری که بدان باربر ستور استوار کنند. قسمی تنگ که بدان بار بر ستوراستوار کنند. طناب . بارپیچ . عِکام . (منتهی الارب ):گر اشتلمی نمیزد آن کردخر میشد و باربند میبرد.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
باره بند
لغتنامه دهخدا
باره بند. [ رَ / رِ ب َ ] (اِ مرکب ) جایی که اسب بندند و در عرف این زمان اصطبل و طویله راگویند و باربند مخفف بهاره بند نیز آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). طویله و جای بستن اسب چه باره بمعنی اسب هم هست اکنون در تکلم باربند گویند. (فرهنگ نظام ).رجوع به ...
-
حزام
لغتنامه دهخدا
حزام . [ ح َزْ زا ] (ع ص ، اِ) باربند. کسی که بار بندد. کسی که بار کاغذ را بندد، به اصطلاح ماوراءالنهر. (سمعانی ). ج ، حزامون .
-
عکام
لغتنامه دهخدا
عکام . [ ع ِ ] (ع اِ) باربند. (منتهی الارب ). آنچه از لباس یا نخ که چیزی را بدان بندند. (از اقرب الموارد). ج ، عُکُم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
اعکام
لغتنامه دهخدا
اعکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عِکم ، بمعنی تنگ که باربا آن بندند و لنگه ٔ بار. و منه یقال فی المثل : «هماعکما عیر»؛ ای عدلاه . یضرب للمثلین . (از اقرب الموارد). ج ِ عِکم ، تنگ بار. (آنندراج ). ج ِ عِکم ، بمعنی باربند و تنگ بار. (منتهی الارب ). و رجوع به ...
-
عکم
لغتنامه دهخدا
عکم . [ ع ِ ] (ع اِ) باربند، و تنگ بار. (منتهی الارب ). «عکام » و بار. (از اقرب الموارد). ج ، أعکام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به عِکمان شود. || جامه دان . (منتهی الارب ). || پشتواره ٔ جامه . (منتهی الارب ). کارة. (اقرب الموارد). ج ، عُ...
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق َ طَ ] (ع اِ) اثر. (اقرب الموارد). اثر و نشان . (منتهی الارب ). ج ، قُطوف . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سبزی و گیاهی است که بدان سرمق گویند. (اقرب الموارد). شرنگ . (منتهی الارب ). یکی ِ آن قَطَفة است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). |...
-
بهاربند
لغتنامه دهخدا
بهاربند. [ ب َ ب َ ] (اِ مرکب ) مکان تابستانی که بالای او باز باشد و شبها اسبان در آنجا بندند و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته . ودر محاوره جایی که اسبان را در موسم بهار در آنجا بندند. (آنندراج ). طویله ٔ بی سقف که در فصل بهار و تابستان چارپایان را در...
-
نوار
لغتنامه دهخدا
نوار. [ ن َ / ن ُ ] (اِ) چیزی باشد پهن که آن را از ریسمان بافند و بار رابدان بر پشت چاروا محکم بندند. (از برهان قاطع) (ازآنندراج ). چیزی که یک سرش چنبره دارد و بارها را بدان بندند. (فرهنگ خطی ). بارپیچ . باربند : کسی بر تو نتواند از جهل بست یکی حرف د...
-
وهنگ
لغتنامه دهخدا
وهنگ . [ وِ هََ ] (اِ) حلقه ٔ چوبینی را گویند که در باربند و شریطه می باشد و گاهی به جای رکاب آهنی آویزند. (برهان ) (انجمن آرا) : چون برون کرد زو هماره وهنگ در زمان درکشید محکم تنگ . ؟ (از لغت فرس 307).مؤلف فرهنگ نظام نویسد: از معنی اول حلقه ٔ چوبین...
-
بند
لغتنامه دهخدا
بند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(جهانگیری ). محل اتصال دو عضو بهم یعنی مفصل مانند بندهای انگشتان و بند آرنج و بند زانو و جز ...