کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارآور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارآور
لغتنامه دهخدا
بارآور. [ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز که در 12هزارگزی جنوب بانه و 2هزارگزی کوخه مامو واقعست و35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
بارآور
لغتنامه دهخدا
بارآور. [ وَ ] (نف مرکب ) برور. میوه آور و میوه دار و مثمر. (ناظم الاطباء). باثمر: درختی بارآور. الحُبْلة؛ درختان بارآور : بره هست چندان که آید بکاردرختان بارآور سایه دار. فردوسی .سپهبدنژادی و گندآوری رَزی دید در راه بارآوری . فردوسی .دوصد میل ره بیش...
-
جستوجو در متن
-
ربلة
لغتنامه دهخدا
ربلة. [ ] (اِخ ) (خرم و بارآور) شهری که در حدود شمالی زمین کنعان واقعست . (قاموس کتاب مقدس ).
-
سیرحاصل
لغتنامه دهخدا
سیرحاصل . [ ص ِ ] (ص مرکب ) جائی که زراعت در آن بهتر باشد. (آنندراج ) (غیاث ). بسیارثمر و بارآور. || بسیار مالدار و ثروتمند. (ناظم الاطباء).
-
قبور
لغتنامه دهخدا
قبور.[ ق َ ] (ع ص ) زمین پست و نرم . || خرمابن زود بارآور. || خرمابن که بارش در شاخ او بوده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
بر گرفتن
لغتنامه دهخدا
بر گرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) باردار شدن . بارآور شدن . میوه دار شدن : گفتم که جز رسول بدانست وحی کس گفتابجز نخیل رطب کی گرفت بر؟ناصرخسرو.
-
راعل
لغتنامه دهخدا
راعل . [ ع ِ ] (ع ص ) خرمابنان تر یعنی بی بر یا بلایه بارآور. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تخم ضعیف . (از تاج العروس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
میوه آور
لغتنامه دهخدا
میوه آور. [ می وَ / وِ وَ ] (نف مرکب ) درخت یا گیاه که بر دهد. درختی که میوه می دهد. درخت بارآور. مثمر. (ناظم الاطباء) : درخت میوه آور شد ز باغ ار همره میوه نگه دارد خدا از جمله ٔ آفات دهقان را.درویش واله هروی (از آنندراج ).
-
حشمون
لغتنامه دهخدا
حشمون . [ ح َ ] (اِخ ) یا حشمونه (یعنی بارآور) شهری است که با شهرهایی که در جنوب یهودا بود مذکور است . یوشع ج 15 ص 27. و لتون بر آن است که حشمون را با حوشام پادشاه ادوم . پیدایش ج 36 ص 34 و 35. و با چشمه ٔ حسب که دور نیست همان حشمونه باشد. اعداد ج 33...
-
سنگ قمر
لغتنامه دهخدا
سنگ قمر. [ س َگ ِ ق َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی است که آنرا در بلاد عرب شبها در افزونی ماه یابند و آن سفید و شفاف میباشد. گویند اگر بر درختی بندند که بار و میوه ندهد بارآور گردد و چون بسایند و بصاحب صرع دهند شفا یابد و آنرا به عربی حجرالقمر...
-
اعذاق
لغتنامه دهخدا
اعذاق . [ اِ ] (ع مص ) بخلاف رنگ گوسفند پشمی بر آن بستن جهت علامت و نشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخلاف رنگ گوسپند جهت علامت پشمی بر آن بستن . (ناظم الاطباء). نشانی از پشم خلاف رنگ گوسپند بر آن بستن . (از اقرب الموارد). || بار آوردن کوم و جز آن ....
-
افتضاح
لغتنامه دهخدا
افتضاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رسوا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). آشکار شدن عیوب کسی . (از اقرب الموارد). پیدا و آشکار شدن عیب یا عیوب نهانی کسی . (یادداشت بخط مؤلف ). رسوا کردن . (المصادر زوزنی ). || (اِمص ) مأخوذ از تازی ؛رسو...
-
برآور
لغتنامه دهخدا
برآور. [ ب َ وَ ] (نف مرکب ) درخت میوه دار. درخت میوه آور. (آنندراج ). || آورنده ٔمیوه . (شرفنامه ٔ منیری ). آورنده ٔ بر. بارآور. بر آورنده . میوه دهنده . میوه دار. مثمر. باثمر : سر تنگ تابوت کردندسخت شد آن سایه گستر برآور درخت . فردوسی .چه مایه بدو ...
-
رعلة
لغتنامه دهخدا
رعلة. [ رَ ل َ ] (ع اِ) آنچه از گوش گوسپند و ماده شتر بریده آونگان گذارند. || غلاف سرنره . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شترمرغ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اشترمرغ . (مهذب الاسماء). || نخله ٔ بلند یا خ...